چکیده:
در این نوشتار،مؤلف،پس از تعریف علم هرمنوتیک و تبیین پیوندهای ریشهشناختی آن، مسائل سهگانهی اصلی این علم را مطرح میسازد.سپس،با نگاهی گذرا،به تحولات علم هرمنوتیک نوین و منشأ آن،یعنی جریانهای فکری معاصر(اعم از نظریههای جدید رفتار بشری در علوم روانشناسی و اجتماعی،تحولات شناختشناسی و فلسفی و بالاخره، براهینی که توسط بعضی از فلاسفه همچون ویتگنشتاین ارائه شده)میپردازد.پس از آن، مؤلف با طرح سؤالاتی اساسی،شرح و تبیین چهار طریق متمایز تصور و تعریف علم هرمنوتیک را در پی میگیرد،که عبارتند از:
1.علم هرمنوتیک نوین،ریشه در تلاشهایی دارد که برای حل مشکلات و اختلافات مربوط به تفسیر متون صورت پذیرفته و به این مبحث میپردازد که نصوص مقدس،احتیاج به هیچ نوع ویژهای از رویهی تفسیری ندارند.فهم دستوری تمام سبکهای خاص بیان و اشکال زبانشناختی-فرهنگی مؤلف و نیز فهم روانشناختی ذهنیت منحصر به فرد او لازمهی تفسیر هر نوع متنی است.
2.علم هرمنوتیک را به عنوان تأمینکنندهی یک نظام بنیادی برای علوم انسانی،در مقایسه با علوم طبیعی،نیز میتوان تصور کرد که حدودی را برای تمایز انواع گوناگون عام تفسیر بنیاد نهاده و روشها و اصول قاعدهمند ذهنیت و اعتبار را برای آنها تأسیس میکند. 3.سومین دیدگاه دربارهی علم هرموتیک،به پیشساختاری فهم در ساختار هرمنوتیکی وجود انسانی میپردازد.
4.در نگاهی دیگر،علم هرمنوتیک،به حل مسائل مفهومی مربوط به توضیح و تفسیر، تأسیس ارتباطات منطقی میان حقیقت و اعتبار و مسائلی از این دست میپردازد.طرح این مسائل،لزوما به شکلی نظاممند صورت نمیگیرد.هرچند معمولا با نظریهی کلاسیک هرمنوتیکی پیوند مییابد.
خلاصه ماشینی:
"2. علم هرمنوتیک را به عنوان تأمینکنندهی یک نظام بنیادی برای علوم انسانی،در
این ویلهم دیلتای(8)بود که به فکر ایجاد نظامی اساسی برای علوم انسانی(9)افتاد که نتایج این علوم را به اندازهی عینیت و اعتبار نتایج علوم طبیعی ارائه میکرد.
که اندیشهی دیلتای دربارهی یک نظام عام بنیادی برای علوم انسانی در حال تحقق یافتن است.
تصور علم هرمنوتیک و نیز چگونگی ادامه یافتن این نظام وجود دارد.
فهم،براستی باعث ارتقای اقدام شلایر ماخر برای تأسیس یک علم هرمنوتیک عام گشت.
علم هرمنوتیک نوین،ریشه در تلاشهایی دارد که برای حل مشکلات و اختلافات مربوط ه به تفسیر
در مورد تفاوت تفسیر مقدس و کفرآمیز صورت گرفته بود،اما این شلایر ماخر بود که دیلتای او را
تأسیس علم هرمنوتیک به عنوان یک نظام بنیادی برای علوم انسانی لازم میدید.
میبریم که خود این معرفت تاریخی نیز از طریق فهم گونههای اشکال عینیت یافتهای است که
ترسیم گونههای ایدهآل توسط او،تلاشهایی برای حل این مشکلات مفهومی است.
1. کوچکنمایی آنها از اهمیت بازیابی مؤلف متن و تعمیم علم هرمنوتیک برای پوشش دادن
3. تلاش آنها برای بنا نهادن امکان فهم در نظریهای دربارهی ساختار طبیعت انسانی و تجلیاتش
این که تا چه اندازه یک علم هرمنوتیک خاص،کارکردی از دیدگاه خاص آن دربارهی طبیعت
است:تفسیر دین و مفهوم علم هرمنوتیک به طور کلی.
ماری هسه(59)که به فلسفهی علم پرداختهاند،استدلال میکنند که نمیتوان به طور صحیح،هیچ تمایز دقیقی میان تبیین و تفسیر قائل شد،زیرا تبیینهای علوم طبیعی،به همان اندازهی تبیینهای
معتقد بود که تلاش برای فراهم ساختن نظریهی عام فهم،یک اشتباه است."