چکیده:
در این جستار پارکینسون با اشاره به رابطهء علیت و تبیین و طرح این پرسش که آیا از اصطلاح«علت»در کاربردهای مختلف آن معنای واحدی اراده میشود یا نه،به بافت و زمینه و شیوهء طرح علل چهارگانه نزد ارسطو میپردازد و به تحولی که در فهم این بحث در اثر ترجمههای یونانی به لاتینی اتفاق افتاده است،اشاره میکند؛ سپس به منظور بررسی شیوههای کاربرد واژهء«علت»به بیان هیوم از این مفهوم و سه ملاک وی برای تشخیص رابطهء علی و معمولی توجه میکند و دو تفاوت عمدهء بیان هیوم و جان استوارت میل را بر میشمارد.آن گاه دیدگاه کالینگوود در باب سه معنای مختلف علت به تفصیل بررسی میکند و با مقایسهء علت تاریخی کالینگوود با علت غایی ارسطو،از تبیین غایتشناختی سخن به میان میآورد و دو نوع غایتشناسی درونی و بیرونی را از هم متمایز میسازد و آرایی راسل،دیویدسن، تایلر،بنت و ودفیلد را بررسی میکند و به این نتیجه میرسد که به منظور ارائه تبیینهای غایتشناختی باید افزون بر شناسایی معلول یک علت،از دیدگاهی خاص حکم به خیر بودن آن معلول کرد؛بنا بر این،نوع تبیین مستلزم هم مؤلفهای علی است و هم مؤلفهی ارزشی.
خلاصه ماشینی:
"هیوم میگوید:برای اینکه A علت B باشد،باید پیوندی ضروری نیز بین این دو وجود داشته باشد؛یا همان طور که در اثری دیگر میگوید،این گفته باید درست باشد که«اگر شیء اول نمیبود،شیء دوم هرگز به وجود نمیآمد» ( Hume,1975,section (ŞùĞ öâùéáó ö¢è¿ áþù¿Â öÄ),part(ŞùĞ öâùéáó ö¢è¿ áþù¿Â öÄ),para.
بیشتر پژوهش هیوم در باب علیت به هدف پاسخگویی به این سؤال است که با «چه توجیهی به وجود پیوندی ضروری بین علت و معلول قائلیم،اگر اصلا توجیهی وجود داشته باشد؟»دل مشغولی ما در اینجا این مسئله نیست؛اما در طی جستجو برای پاسخی به این مسئله،هیوم چیزهای مهمی دربارهء ماهیت ضرورت علی و علیت به طور کلی بیان میکند.
بسیاری فیلسوفان جدید شرح هیوم را به عنوان شرحی«روانشناسانه»رد میکنند،ولی بسیار از آنها خواهند گفت که هیوم تا آنجا که مفهوم علت و معلول را با تمایل به اظهار برخی قضایای کلی به اظهارات دربارهء گذشته(مثلا به دنبال همهء ارتعاشهای مشابه این،صداهایی مشابه این آمده است)بر خطا بود.
مسئلهء مورد توجه ما در انتهای قسمت 2 طرح شد و آن این است که:آیا باید تبیین غایتشناختی را نوع خاصی از تبیین دانست،یا میتوان شرحی از آن منحصرا با اصطلاحات علی ارائه کرد و اصطلاح «علت»را آنگونه که در علوم طبیعی فهمیده میشود،مراد کرد؟فیلسوفان جدید کوششهای بسیاری برای حل این مشکل کردهاند،و کوششهایشان،در دورهای حدود پنجاه سال،نوعی مباحثه پدید آورده است که در آن یک فیلسوف به فیلسوف دیگر پاسخ میدهد.
بنا بر این،در باب رابطهء بین تبیین غایتشناختی و مفهوم علت که در علوم طبیعی به کار میرود،چه نتیجهای میتوانیم بگیریم؟اگر تحلیلی که اکنون ارائه شد،صحیح باشد،پس باید بگوییم که چنین تلقیای از علیت یکی از مؤلفههای تبیین غایتشناختی است،اما چیز دیگری نیز لازم است."