چکیده:
جان هیک با وام گرفتن از مفهوم«دیدن به عنوان...»ویتگنشتاین و تعمیم آن به کل تجربههای ادراکی و نیز وام گیری از تمایز کانتی میان نومن و فنومن میان«حقیقت فی نفسه»و«حقیقت عند المدرک»تمایز مینهد.حقیقت فی نفسه همان خداوند در عالم واقع است و حقیقت عند المدرک همان تصوری است که در هر دین از خداوند ارائه شده است.دو تمایز ذکر شده مهمترین مبنای معرفت شناختی نظریه کثرت گرایانه هیک را در باب ادیان تشکیل میدهند.به نظر میرسد نظریه ادراک و نظریه توجیه در نظریه کثرت گرایانه هیک در باب ادیان از نوعی ابهام برخوردار هستند.
خلاصه ماشینی:
"ماست:ممکن است ما نسبت به شخص مصدوم احساس مسئولیت کنیم که چنین تجربهای یک تجربهء اخلاقی باشد(ibid)از سوی دیگر انسان با دیدن یک تابلوی نقاشی احساس
عنوان تابلوی زیبائی مشاهده میکند هر چند که ممکن است شخصی دیگر این تابلو را به
،با استفاده از مفاهیم بشری غیر قابل بیان است یعنی حقیقت فی نفسه فراتر از مقولاتی است
میکند و نشان میدهد که تمایز پیش گفته در تمام ادیان مورد پذیرش قرار گرفته است.
بیان بودن ویژگیهای حقیقت فی نفسه با کمک مفاهیم بشری-که خود ناشی از تمایز
مفهومم بشری است و جان هیک با استفاده از این مفهوم برای«حقیقت فی نفسه»ادعای خود را نقض کرده است.
هیک خود به این اشکال واقف است و برای حل آن میان دو دسته از
ویژگی است:ویژگیهای جوهری که فراتر از مقولات مفهومی بشر و غیر قابل بیان هستند
جان هیک یک ویژگی صوری است که چیزی را دربارهء ویژگیهای جوهری حقیقت فی
اما سؤال دوم این بود که به نظریه کثرت گرایانه جان هیک چه کمکی
جز پذیرش کثرتگروی نیست و این همان چیزی است که هیک در صدد رسیدن به آن
است که در نظریه کثرت گرایانه جان هیک وجود دارد.
نظریه هیک که در آن تمام ادیان راههایی برای رسیدن به حقیقت فی نفسه تلقی شده و
خدایان ادیان را که همان حقیقت عند المدرک هستند این گونه تعبیر کرده است:«حقیقت که به نحوی قابل اعتماد بر
استفاده جان هیک از تمایزی که در فلسفه کانت میان نومن و فنومن(حقیقت فی نفسه و حقیقت عند"