خلاصه ماشینی:
"در حالی که تحول جامعهشناسی دین را نمیتوان بدون شناخت پدران بنیانگذار درک کرد،نباید تصور کرد که نوشتههای آنها به راحتی در دسترس هستند،بلکه باید این نکته را مد نظر قرار داد که ترجمههای مناسب هستند که آنها را دسترسپذیر میکنند؛برای مثال،ژان پل ویلیام استدلال کرده است که ورود اندیشه وبری در جامعهشناسی فرانسه فقط در دورهء پس از جنگ جهانی دوم،گزینههای مهمی را پیشوی کسانی نهاد که در صدد بودند تغییرات زندگی دینی را در فرانسهء آن دوره درک کنند.
در دههء 0691 م،برگر مدافع جدی نظریه سکولاریزاسیون بود-سنتی که به وبر باز میگردد،اما در دهههای بعد،با توجه به فعالیت دینی مستمر بسیاری از مردم امریکا و همچنین نفوذ روزافزون دین در تمام بخشهای کشورهای در حال توسعه،او اندیشهء خود را کاملا معکوس کرد.
اما بیشتر اندیشمندان امریکایی و بریتانیایی،البته نه همهء آنها،ویژگی مشترک دیگری داشتند که همانا ناتوانی آنها در دستیابی به ادبیات جامعهشناختی به زبانی دیگر غیر از زبان خودشان بود و به همین دلیل سزاوار بسیاری از پژوهشگران جامعهشناس قارهء اروپا میتوانند با جهتگیری به سمت شکاف درخور توجهی که در آثار جامعهشناختی وجود دارد،بهتر فعالیت کنند.
این صورتبندی جدید بدین قرار است:آیا جنبشهای دینی جدید،به این دلیل که تمایل دارند تعداد بیشماری از طرفداران سکولاریزاسیون،به ویژه نخبگان فنی،را از قلب مدرنیته به سوی خود جذب کنند مشکلی برای سکولاریزاسیون به وجود میآورند؟یا آنها،براساس ماهیت خود،سند حاشیهای شدن دین از مرکز جوامع مدرن یا در حال مدرن هستند؟ دیدگاهها دراینباره متفاوتاند،اما پاسخهایی که به همهء این پرسشها داده میشود از مکانی به مکان دیگر متفاوت است و همین تفاوت نشان میدهد که در واقع،نوعی تعامل پیچیده میان جنبشهای دینی جدید خاص و جوامعی وجود دارد که این جنبشها بخشی از آن به شمار میآیند."