خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) نگاهی در باب شخصیت شیطان در داستانهای توماس مان و فئودور داستایفسکی همزادان میشائیل وگنر ترجمه دکتر پرتو خانبانی *اندیشههای سرشار و تلالؤ فکری فئودور داستایوفسکی در قرن بیستم کماکان مرکز توجه پژوهشهای بینالمللی است و دلیل این امر را میتوان در تأثیر این نویسنده بر جریانهای فکری و ادبی قرن بیستم جست؛تأثیری که بنا بر اعتقاد بسیاری از نویسندگان نامآور دهههای اخیر،به شکل بیسابقهای و با شدت هرچه تمامتر ادامه دارد.
در این مقاله به دفعات از آن دسته منابع ادبی که در روند پیدایش دکتر فاوست به آنان اقتباس شده نام برده شده و مان نیز به دفعات از داستایوفسکی صحبت کرده است و نقل قول ذیل نشان میدهد که این نویسندهء روس تا چه حد طی چهار سالی که توماس مان روی کتاب دکتر فاوست کار میکرده(می 3491 تا ژانویه 7491)به وی نزدیک بوده است:«این دورهء زمانی که وجه مشخصهء آن نوشتن«فاوست» بوده است،غالبهء تعیینکنندهء علاقهء من است به جهان آلام مکاشفهوار و گروتسک داستایوفسکی،در مقایسه با آن تمایلی که من همواره به نیروی ازلی و هومروار تولستوی داشتهام».
دربارهء داستایوفسکی نقل شده است که وی برای این فصل رمان که در آن شیطان با ایوان دیدار میکند، از نظر پزشکان سود جسته است و به همین دلیل هم جالب است که بدانیم که توماس مان نیز نامهء داستایوفسکی در نوزدهم دسامب 0881 به پزشک ای.
حتی اگر حاصل این مقالهء کوتاه این باشد که هنگام مقایسهء شخصیتهای شیطان در هر دو اثر متأخر داستایوفسکی و توماس مان به وضوح وجه تمایز آنها را غالب بدانیم و نیز اینکه علائم و ساختار جمله در دو متن متفاوت است،اما باز هم«دکتر فاوست»را بدون در نظر گرفتن نمونهء اولیهاش که همان برادران کارامازوف باشد،نمیتوان تصور کرد."