چکیده:
هدف این نوشته آن است که با بررسی نظریهها و مدلهای روانشناسان اخلاق و پیوند زدن این مباحث با مفهوم«استعاره»،پیشنهادی کاربردی برای تقویت تفکر اخلاقی کودکان،از طریق بازی و ادبیات ارائه کند.ابتدا به بررسی الگوی پیاژه برای رشد اخلاقی کودک میپردازیم و سپس بحث را با بررسی آراء کولبرگ،از دیگر روانشناسانی که در قالب رویکرد شناختی،به این موضوع نگاه کرده است،دنبال میکنیم.در ادامه،با بیان برخی انتقادهای وارد براینرویکرد،به بررسی آراء گیلیگن، از نظریهپردازان فمینیست،در باب نسبت رشد اخلاق و«روایت»میپردازیم.سپس با طرح نکاتی دربارهء تعریف مفهوم استعاره،به استعارههای مفهومی و غیرزبانی خواهیم پرداخت.هدف از این نکات آن است که بتوانیم«بازی»،به ویژه«بازی وانمودی»را به عنوان نوعی استعارهء مفهومی تعمیمیافته تعریف کنیم.چنین تعریفی به ما اجازه میدهد که در چارچوب رویکرد روایتمحور به اخلاق،به امکانات بالقوهء ادبیات و بازی به عنوان یکی از مهمترین سرچشمههای تقویت قوهء اخلاقی کودکان بیشتر واقف شویم.
خلاصه ماشینی:
"رشد اخلاقی؛رویکرد شناختی «رشد اخلاقی شناختی»4به فرایندی روانشناختی اشاره دارد که در آن،نظرگاه فرد در باب اخلاق و نتایج تصمیمها و اعمال اخلاقی تحول مییابد(شریدر،8002،ص 68- 78)برای نمونه موضع هرکدام از ما دربارهء مقولاتی اخلاقی مانند عدالت،حق،وظیفه و قاعده،و همچنین تصمیمهای ما در مقابله با دوراهیهای اخلاقی،در فرایند رشد روانی تغییراتی یافتهاند و مثلا،اکنون در بزرگسالی،نگاه ما به عدالت آنگونه نیست که در کودکی بود.
انگیزهها و عوامل فراوانی باعث میشوند افراد در این سیر تکاملی حرکت کنند که برخی از آنها عبارتاند از:بالغ شدن فرد،افزایش تعاملهای اجتماعی او،افزایش تجربههای زیستی،فرصتهای گوناگونی که طی آنها فرد باید در نقشهای اجتماعی متفاوتی ظاهر شود و از این جهت منظرهای مختلفی در مسائل اخلاقی برگزیند(مانند ایفای نقش پزشک در محل کار،نقش شوهر در خانه و نقش دوست در گروه همسالان)،روبهرو شدن با دوراهیهای اخلاقی و سرانجام تأملات فرااخلاقی و فراشناختی(آگاهی هوشیارأنه)که برخی،در مراحل پایانی رشد اخلاقی خود با آن روبهرو میشوند.
درست است که از نظر او،فرد در رویارویی با دوراهیهای اخلاقی وموقعیتهای اجتماعی،فعالانه استدلال اخلاقی میکند و تصمیمهای اخلاقی میگیرد، اما این به آن معنا نیست که مفاهیم و قضاوتهای اخلاقی را صرفا عوامل محیطی، فرهنگی و افراد دیگر القا و منتقل میکنند؛به نحوی که اگر این عوامل تغییر کردند، نوع قضاوتهای اخلاقی فرد نیز از بنیاد تغییر کند.
از دید او،زنان به ارتباط با دیگران و برقراری رابطه با دیگر افراد توجه بیشتری دارند و این همان چیزی است که چارچوب اخلاق مراقبت را از چارچوب«اخلاق عدالت»2که خصلتی بیشتر مردأنه دارد و در مدل کولبرگ به شکلی تلویحی نهفته است،مجزا میکند."