چکیده:
در این نوشتار، رابطه میان ایمان و معرفت در دو مکتب کلامی امامیه و اشاعره بررسی می شود. رابطه میان ایمان و معرفت با عنوان یک «مساله» ظاهرا برای اشعری ها مطرح نبوده است؛ اما چون آنها ایمان را حالتی نفسانی و عطای خدا می دانند، شاید بتوان نتیجه گرفت آنان ایمان را مقدم بر معرفت می دانند. البته دیدگاه متقدمان و متاخران اشاعره و تفاوت منظر آنها لازمه بحث از نسبت ایمان و معرفت است. امامیه بر این همانی ایمان و معرفت تاکید دارند. برخی از آنها بر این یکسانی به گونه ای اصرار می ورزند که تصدیق را مرادف شناخت و معرفت می شمارند و سبب کفر کافران را نه پیروی آنها از شیطان، بلکه عدم شناخت آنان از خدا و رسول می دانند. اگر معرفت، اصل ایمان و امری اکتسابی باشد ـ چنانکه برخی از امامیه چنین می اندیشند ـ پس ایمان، امری اکتسابی و مبتنی بر کوشش است.
The relationship between faith and knowledge، from Shiite and Asharite`s point of view، has been explained in this paper. It should be noted that this point had not been the concern for Asharits، but since they considered human faith as an inner state and God-given gift، it may be concluded that faith is prior to knowledge for them. Needless to say، early and recent Asharits` views and their difference is needed for a full discussion on the subject. Imamiyyeh، however، emphasizes on the sameness of them and consider confirmation as synonyms for knowledge. They، therefore، say that the infidelity of unbelievers is not because of their following the Satin. It، however، is due to lack of knowledge on God and his messenger. If، as Imamiyyeh says، knowledge be the essence of faith and something acquirable، so would be the case of faith.
خلاصه ماشینی:
"(همان:25) شیخ طوسی نیز در آثار خود تصریح دارد که معرفت همان علم بعینه است و هیچ فرقی میان این دو نیست.
بزرگان مکتب اشاعره اتفاق دارند که این موضوع غیر قابل دفاع است؛زیرا برخی از اهل کتاب به نیکی میدانستند محمد صلی الله علیه و آله پیامبر خداست؛اما کافر شدند و در میان کافران نیز افرادی بودند که کاملا بر حقیقت اشراف داشتند؛اما به دلیل غرور و برتریجویی منکر حق شدند و قرآن نیز میفرماید:{/«و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلما و علوا».
بنابراین تصدیق و ایمان،فعلی اکتسابی است که با گزینش آزادانه و ارادی فرد حاصل میشود و چون اکتسابی است،اجر و پاداش دارد و خداوند آن را اولین وظیفه دینی انسان قرار داده که از این حیث کاملا متفاوت است؛زیرا مقدمات معرفت غالبا بدون عمل اکتسابی انسان وقوع مییابد.
تصدیق این است که از روی گزینش آزادانه و ارادی،به خبری نسبت صدق دهید؛ولی اگر بدون گزینش در دلتان حاصل شود،معرفت است و معرفت صرف برای ایجاد تصدیق کافی نیست؛زیرا معرفت به خوبی میتواند بدون تصدیق وقوع یابد(تفتازانی،1974:159،447-449) سیف الدین آمدی نیز با فرق نهادن میان معرفت و تصدیق،قول به تصدیق قلبی را به اشاعره-بزرگان مکتب خود-نسبت میدهد و قول به معرفت را دیدگاه امامیه و برخی مذاهب دیگر معرفی میکند.
(بیتا:150) گویا علامه حلی نیز به رأی خواجه نزدیک شده است و آیه{/«و جحدوا بها واستیقنتها أنفسهم»/}را دلیل این میگیرد که آیه هم معرفت را ثابت میکند و هم کفررا؛پس معرفت تنها برای تحقق ایمان کافی نیست."