چکیده:
آقای سروش در این سخنرانی فقه را تکلیفگرا دانسته و نه حقگرا و قائل شده است که باید ترتیبی اتخاذ گردد تا موازنهای بین حق و تکلیف ایجاد شود. در قسمتی دیگر با استناد به کلام اقبال لاهوری در باب فلسفه خاتمیت، اعتقاد به امامت و مهدویت را آنچنان که در شیعه مطرح است مورد تخطئه و انکار قرار داده و آن را در تعارض با خاتمیت دانسته است.
خلاصه ماشینی:
"بزرگان شیعه از صدر تا کنون، نه در کتبشان و نه در سیره عملیشان، هیچگاه حق تشریع برای امامان علیهمالسلام قائل نشدهاند، سوای آنکه خود وجود مقدس پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم هم از حق تشریع برخوردار نیست؛ زیرا تشریع و تقضین در انحصار خداوند است و حضرت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم وظیفهاش اخذ آنها از خدا و ابلاغ به مردم است؛ چنانکه مستفاد از آیه شریفه «یا أیها الرسول بلغ ما انزل إلیک من ربک» بر آن دلالت دارد.
اما ادعای سوم ایشان نیز مردود است؛ زیرا اولا، ادعای بخشش این صفات از سوی شیعه به امامان چنانکه گذشت مخدوش شد و ثانیا، وجود عصمت در حضرات ائمه علیهمالسلام هیچگونه منافاتی با شأن پیغمبر ندارد، چنانکه ایشان ادعا کرده است.
در خصوص مورد چهارم نیز باید گفت این ادعا که چون شیعیان امامانشان را محدث و ملهم میدانند با خاتمیت در تعارض است، نیز مردود است؛ زیرا اولا، ادعای اختصاص این عقیده به شیعه، دلیلی بر قدح آن و عدم امکان عقلی آن نیست.
آقای سروش از این مسلک آقای اقبال نتیجه میگیرد که با امامت و مهدویت، طبق اعتقادی که شیعه در خصوص آنها دارد، دوباره راه هدایتهای آسمانی به روی بشر باز میشود و دوباره کسانی پیدا میشوند که از طرف خدا سخن بگویند، درحالیکه پرونده چنین افرادی و چنین هدایتهایی با خاتمیت بسته شده است.
بنابراین و باز به برهان عقلی چنین کسی با این شئون و خصوصیات برای بیان آنچه از دین باید گفته شود ضروریالوجود است و آن، کسی جز امام معصوم علیهمالسلام نیست که مثل حضرت پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم صاحب شریعت و محل وحی باشد."