چکیده:
در این مقاله نویسنده با بیان معنای سکولاریسم بر این باور اعتماد دارد که سکولاریسم هم ارتباط خویش را با ماورای طبیعت و هم حیات پس از مرگ میگسلد و نیز توجه خویش را منحصرا معطوف به این جهان میدارد و بر طبق زندگی و حیات این دنیایی برنامه خویش را سامان میدهد. نویسنده در ادامه مقاله تحلیل خود از روند سکولاریزاسیون در غرب مسیحی را بر دنیای اسلام تطبیق میکند. دکتر سروش معنای دیگری از قول مورخان برای سکولاریسم تعریف میکند که سکولاریسم به معنای نفی دخالت روحانیت در امور است که آن را لزوما به معنای نفی دخالت دین در امور نمیداند. معنای سومی که برای سکولاریسم در نظر گرفته، سکولاریسم سیاسی به معنای جدا کردن دین از حکومت و البته نه دین از سیاست میباشد. و در نهایت معنای چهارمی که ایشان برای سکولاریسم بیان کردند، سکولاریسم فلسفی است. بدین معنا که پدیدههای جهان بر اساس مفاهیم و تعالیم دین تبیین نشود.
خلاصه ماشینی:
"در این مفهوم از سکولاریسم (کوتاه کردن دست روحانیون از امور) نیز، ایشان اسلام را دینی سکولار میداند: خود مسلمانان هر یک به این معنا روحانی خود محسوب میشوند و میتوانند خود به راحتی این قبیل امور را انجام بدهند و حتی از لحاظ شرعی هیچ نقصانی در اعمال آنها نخواهد بود.
معنای دیگری نیز در سکولاریسم سیاسی وجود دارد که آقای سروش بدان اشاره میکند و آن جدایی تشریعی میان حوزه حکومت و دین است.
وی در ادامه میگوید: سر اینکه فیلسوفان در تمدن اسلامی در هیچ وضعیتی جا نیفتادند و موجودات کاملا مشکوک و مطرودی بودند و همواره موجب سوء ظن فقها و محدثین بودند، این بود که فلسفه اسلامی یک فلسفه سکولار بود؛ یعنی جهان پدیدارها را بر وفق تعلیمات دینی که هیچ، حتی بر وفق اراده خداوند هم تبیین نمیکردند؛ فلسفه اسلامی که بر گرفته از فلسفه یونانی بود همانند ریاضیات است.
4. اما اینکه در تفسیر آموزههای دینی برخی از آنها را به دوران تأسیس محصور کرده و برخی دیگر را به دوران استقرار ـ پرسشی که در اینباره به ذهن خطور میکند این است که بر اساس چه معیار و ملاکی، آیات ناظر به دنیا و کامجویی از دنیا را به دوره استقرار آن هم بعد از چهارده قرن، تسری میدهیم و آنجا سخن از دوره تأسیس به میان نمیآوریم ولی آنگاه که بحثی از زهد، توکل، جهاد و مبارزه به میان میآید آن را امری تاریخی میدانیم و در دوره استقرار جایی برای آن در نظر نمیگیریم؟!"