چکیده:
فرایندهای آفرینش و فنای ذرات بنیادی نمودهای مهمی از طبیعتاند که فرایند شکل گیری اطلاعات و اشاعهء دانش را نیز میتوان از طریق آنها تبیین کرد.اما چنین رویدادهایی را دیگر نمیتوان به شکل ساده با واکنشهای شیمیایی نظیر آنچه در فیزیک کلاسیک اتفاق میافتاد یکی دانست.در فیزیک معاصر اطلاعات در معرض شکل گیری با آنچه در نظریهء اطلاعات شانون به دست میآید متفاوت است.مطابق با نظریهء کوانتومی،اطلاعات نه تنها دستخوش بی نظمی و تکثر است بلکه میان هویت دو گانهء موج ذره در نوسان است.در چنین شرایطی نه تنها دیگر هیچ توضیح کاهشگرانهای برای آن مناسب نیست بلکه هیچ یک از ویژگیها یا کیفیات آن نیز نمیتواند بر اساس خصایص ذرات آن استنتاج شود.اطلاعات و دانش در حالی که شبیه به حلقههایی با هویتهای جدا از هم است تقلیل آن به اجزاء بی مورد مینماید.مقالهء حاضر،با توجه به دو تفسیر موجود در این زمینه(تفسیر کپنهاگی و تفسیر علمی)اطلاعات بنیادی و نحوهء شکل گیری معرفت را مورد بررسی قرار میدهد.
خلاصه ماشینی:
"مفهوم درهم تنیدگی کوانتومی آن است که هر گاه دو سیستم کوانتومی یا دو ذرهء اطلاعاتی نظیر دو فوتون نور در محیطی ایزوله و منفک از تأثیرات بیرونی با هم اندرکنش انجام دهند و سپس از هم دور شوند تا زمانی که این دو فوتون در شرایط انزوا از محیط بیرون باقی بمانند هر اندازه که فاصلهء میان آن دو زیاد باشد باز هم یک سیستم به شمار میآیند؛به طوری که اگر یکی از دو فوتونها اندازه گیری شود تا برخی مشخصههای آن شناسایی گردد،آزمایشگر میتواند اطلاعات مشابهی را در مورد فوتون دوم کسب کند؛بدون آنکه به آن دسترسی مستقیم داشته باشد.
در بحث حاضر این دو مکتب فکری غالبا با دو نام که نمایانگر آنها هستند مشخص میگردد:1)بوهم1و طرفدارانش،که به رویکردی مبتنی بر تفسیر علی نظریهء کوانتوم (اقلیت)ادعا میکنند که میان فعالیت«ذهن انسانی و روشی که مسیرهای انحنای ذرات اولیه شکل میگیرند نوعی مشابهت وجود دارد»؛و 2)مارشال2،که تفسیر کپنهاگی3 (مکانیک کوانتوم در قالب عدم قطعیت غیر علی اکثریت)را پذیرفته است.
در چنین عمقی که متضمن لایههای درونی واقعیت است نوعی یکپارچگی منسجم درونی از همهء چیزهایی وجود دارد که در حالت ظاهر به گونهای جدا و -------------- (1)- Bohm (2)- Marshal (3)- Copenhagen Interpretation نسبتا مستقل از هم مینمایند و نظم ظاهری و آشکار مربوط به آنها را تشکیل میدهد که میتوان آن را توصیف و تشریح کرد.
به همین ترتیب،وقتی که کسی ذهن خود را محدود به رویکردی میکند که در آن فقط شیوههای تجزیه و تحلیلی جای دارد که ناشی از تفکر و اندیشهء مبتنی بر باور به ذرات بنیادی شکل دهندهء جهان است،از دیدن این حقیقت باز میماند که امکان پی بردن به مسیرهای دیگر از او گرفته شده است."