خلاصه ماشینی:
"حالا هم قرار نیست به دوران نیما و دههی چهل و پنجاه برگردیم-که به نظرم شکوفاترین دوران شعر معاصر ایران محسوب میشود،و شعر نه به خاطر آرمانگراییاش،بلکه به خاطر جوهرهی شعریاش بسیار قوی است و از همه مهمتر با بافت زبان و فرهنگ جامعه ارتباط دارد بعد از آن مخصوصا بعد از جنگ و دههی هفتاد فضای خاصی بین اهل قلم و اهل فرهنگ پدید میآید و تأکید میکنم فقط عدهای به نظرم سردرگم میشوند و فکر میکنند که خب حالا وقت این است که راه تازهای باز کنند و کار تازهای بکنند که خیلی هم خوب است،اما شاهدیم که یکباره سبکها و شکلهای عجیب و غریب شعری پدید میآید.
ولی بهطور جدی فکر کردم پتانسیلی که زبان و عروض کهن ما و خصوصا قالبهای نیمایی دارد ویژهگیهایی نیستند که بشود آنها را کنار گذاشت و خط مستقیم نثرنویسی را به آن ترجیح داد و چون ذاتا گرایش روحیام به سمت شعر نیمایی بوده و هست،بعد از مدتی به خود آمدم و متوجه شدم بدون این که تصمیمی در میان باشد دوباره زمینهی اصلی کارم شده است شعر نیمایی با آن موسیقی کلامی ارزشمندش زبان مادری من فارسی است.
امروز غزلسرایی با نگاه دوباره قوت گرفته است و گاهی غزلهای خوبی هم سروده میشود آیا به نظر شما این اتفاق را میتوان به نوعی پسرفت حاصل از بیلگام تازهی دههی هفتاد دید یا این که یک نیاز طبیعی جریان شعری است؟ من این را پسرفت نمیبینم ما دارای فرهنگ ویژهای هستیم که سعی میکنیم هر چیزی را در قالب ایرانیاش بریزیم،چرا نیما برندهی این نوگرایی است؟اگر نیما میخواست همان ساختار شعر فرانسه را که زبان دومش بود به زبان فارسی بازآفریند اصلا راه به جایی نمیبرد."