چکیده:
سعادت یکی از دغدغههای اصلی آدمی است.از سه جهت میتوان به سعادت پرداخت:یکی از جهت معناشناسی؛دوم از جهت وجود شناسی و بررسی حقیقی و ظنی بودن سعادت،ظرف حصول سعادت،فطری یا ارادی و اختیاری بودن آن و نقش فضایل در سعادت و...؛و سوم از حیث معرفتشناسی و بررسی راههای آگاهی از سعادتمند بودن خود و دیگران.در این مقاله علاوه بر بررسی این سه مسئله از منظر فارابی نخستین متفکر مسلمانی که به تمام معنای کلمه شایستگی عنوان فیلسوف را دارد،خاستگاه نظریهء سعادت او نیز بررسی میشود و در پایان نیز نقد و نظری گذرا میآید.
خلاصه ماشینی:
"حقیقی یا ظنی بودن سعادت فارابی سعادت را به دو نوع حقیقی و ظنی تقسیم کرده و سعادت حقیقی را سعادتی میداند که لذاته طلب میشود و وسیلهای برای رسیدن به چیز دیگری نیست و از سوی دیگر،همهء امور دیگر به کار گرفته میشوند تا بتوان به سعادت دست یافت و چون انسان به سعادت برسد،دست از طلب برمیدارد و این سعادت در آخرت تحقق مییابد نه در دنیا.
5 در این جا فارابی میان فیلسوف و رئیس اول نظام سیاسی خود،ارتباط برقرار میکند و میگوید:«فیلسوف مطلق کسی است که فضایل و علوم نظری را تحصیل کرده باشد و توان ایجاد آن را در دیگران از طریقی مناسب داشته باشد،پس اگر تأمل شود فیلسوف مطلق با رئیس اول هیچ فرقی ندارد و هرمقدار قوت و قدرتش بیشتر باشد،فلسفهاش کاملتر است.
پس کامل علی الاطلاق کسی است که در درجهء اول همهء فضایل نظری را تحصیل کرده باشد و سپس با بصیرت و یقین فضایل عملی برای او حاصل گردیده و در مرحلهء بعد،قدرت بر ایجاد همه آنها را در میان امتها و شهرها به وجه و مقدار ممکن داشته باشد و چون قدرت بر ایجاد آنها ممکن نیست مگر با بهرهگیری از براهین یقینی و شیوههای اقناعی و تخیلی،چه به صورت اختیاری یا تحمیلی پس فیلسوف علی الاطلاق همان رئیس اول است»(همان،ص 381 و 481).
بنابراین، کسی که درصدد اصلاح اخلاق خود است ابتدا باید دریابد که خلق زشت او حاصل چه نوع خروج از اعتدال است؟شناخت نوع رذیلت نفسانی به آدمی این امکان را میدهد تا با تکرار و تمرین طرف مقابل به حالت اعتدال برسد(فارابی،8691،ص 16-56)،پس معلوم میشود که از نظر فارابی هرکسی با تأمل و تروی میتواند از سعادت و شقاوت خود آگاه شود."