چکیده:
فلسفه سیاسی، سرشتی فلسفی دارد؛ از اینرو با مباحث مهمی از دیگر شاخههای فلسفه پیوند میخورد. ارتباط فلسفه سیاسی با معرفتشناسی، فلسفه اخلاق و انسانشناسی فلسفی، بیش از دیگر شاخههای فلسفه است. نوشتار حاضر با تمرکز نسبت میان فلسفه سیاسی اسلامی و معرفتشناسی، بر آن است که وجوه معرفتشناختی این فلسفه سیاسی را بکاود و نشان دهد که تنقیح و تبویب فلسفه سیاسی اسلام، متوقف بر حل چه سنخ مباحث معرفتشناختی است. در این مقاله، نخست بر ابتناء فلسفه سیاسی بر معرفتشناسی استدلال شده و آنگاه به شماری از مباحث مهم معرفتشناختی به ویژه در بعد هنجاری و ارزشی آن که پیشنیاز فلسفه سیاسی اسلام است پرداخته شده است. مبناگرایی در برابر توجیه پراگماتیستی نظریههای سیاسی، مسئله تحقیقپذیری گزارههای دینی، معضلۀ استنتاج باید از هست، منشأ معرفت ما به قضایای اخلاقی انتخاب میان غایتگرایی و وظیفهگرایی از مباحث مهم مورد اشاره در این نوشتار است.
خلاصه ماشینی:
"باور و شناخت ما به این قبیل قضایا، بر آمدۀ از شناخت عقلی و شهودی است یا آنکه ما دارای حسی اخلاقی به نام وجدان و شعور اخلاقی هستیم که راهبر ما به سوی درک این قضایاست؟ آیا تصدیق به این قضایا برخاستۀ از توافق و قرارداد جمعی است و حضور در جامعه، آنها را به ما تحمیل میکند و باورهای ارزشی ما را شکل میدهد؟ اگر تصدیق ما به این قضایا به شهود عقلی است، چه تفاوتی میان درک عقلی ما از حقایق عینی خارجی و درک عقلی ما از امهات قضایای اخلاقی و normative objective ارزشی، نظیر قبح ظلم و لزوم عدالتورزی وجود دارد؟ بنابراین، بار دیگر روشن میشود که فلسفه سیاسی، دانشی بینارشتهای است و تنقیح محتوای آن با مباحث هستیشناختی و معرفتشناختی فلسفۀ اخلاق و فلسفۀ ارزشها در آمیخته است و بدون پرداختن به آنها و اتخاذ موضع مناسب نسبت به این قبیل مباحث بنیادین؛ آنچه به عنوان فلسفه سیاسی عرضه میشود، فاقد پشتوانههای نظری لازم و ضروری است.
تردیدی نیست که منابع دینی ما و آیات قرآنی و روایات اسلامی بر ترسیم غایات و اهداف خاصی نظیر لقاء الله، قرب الهی، خلیفۀ الله شدن و امثال ذلک به عنوان خیر نهایی و سعادت آدمی تصریح دارند و الزامات و وظایف فردی و اجتماعی را در جهت این اهداف سمت و سو میدهند، اما یک فیلسوف سیاسی مسلمان باید موضع معرفت شناختی خود را در این بحث مهم تحکیم بخشد و بر چالشها و نقدهای رقیب فائق آید و اگر متخذ از آیات و روایات از غایتگرایی خاصی حمایت میکند، باید ضعف فلسفی وظیفهگرایی را مدلل سازد."