چکیده:
درباره مفاد باید و نبایدهای مطلق و باید و نبایدهای اخلاقی، نظریاتی عرضه شده که چهار نظریه مهم تر است: 1) مفاد باید، ضرورت بالغیر برآمده از اراده فاعل است؛ 2) مفاد باید، ضرورت ادعائی و جعلی است؛ 3) مفاد باید، ضرورت بالقیاس است؛ 4) مفاد باید، ضرورت بالقیاس و بالغیر است یا به عبارت دقیق تر، ضرورت بالقیاس بالغیر است. نظریه چهارم مورد قبول نوشتار حاضر است؛ زیرا دیدگاه نخست ضرورت قبل از اراده را پاسخ نداده و نظریه دوم دچار لغویت است و دیدگاه سوم به رابطه میان فاعل و فعل توجه نکرده است.
Four perspectives are posed regarding the meaning of absolute obligations and ethical obligations. Four of these views are important which are as follows: 1- the meaning of obligation is a necessity by something arisen from the agent’s will; 2- the meaning of obligation is a claimed and spurious necessity; 3- the meaning of obligation is a necessity in relation to something; 4- the meaning of obligation is a necessity by something and a necessity in relation to something; more exactly it is a 'bel-qias bel-qeir' necessity. The fourth theory is accepted in this article because the first theory has not clarified the necessity before the agent’s will، the second theory is pointless and the third theory has not considered the relation between the agent and the action.
خلاصه ماشینی:
اگر نتيجۀ فعل محقق باشد، ضـرورتاً فعـل محقق شده است و يا اگر فعل موجود شود، ضرورتاً نتيجه محقق خواهد شد؛ د) انسان ، خواهان پاره اي از نتـايج افعـال خـود اسـت ، مثـل سيرشـدن کـه معلـول غذاخوردن است و يا امنيت اجتماعي که معلول افعال و قوانين خاصي است ، مثل جعل قانونِ مجازاتِ مجرم و غيره ؛ ه ) براي رسيدن به نتايج مطلوب ، انجام افعال خاصي ضـرورت دارد والا انـسان بـه اهداف و نتايج مطلوب خود نمي رسد؛ و) با وجود رابطۀ امکاني ميان فعل و فاعل مختار، انسان فعل را با وصف ضـرورت انجام نمي دهد و يا ضرورتي براي انجام فعل نمي بيند و يا خـود را ملـزم بـه انجـام آن نمي يابد و در نهايت ، ممکن است فعل انجام نشود؛ ز) اگر انسان فعل را انجام ندهد به اهداف و نتايج مطلوب نمي رسد؛ ح ) پس بايد چاره اي انديشيد تا انسان فعل را ضرورتاً انجام دهد؛ ط ) انسان مي تواند بين خود و فعل خود، جعل ضرورت کند تا فعل ضروري گـردد و اگر ضروري شد، حتماً صورت مي گيرد.
ضرورت حقيقي و واقعي ميان علت و معلول است ، مثل رابطه ميـان فعـل و نتيجـۀ آن ، مثل غذاخوردن و سيرشدن که چون غذاخوردن علت سيرشدن اسـت ، بـين ايـن دو ضرورت بالقياس برقرار است و همين «ضرورت » را از اينجا مي گيريم و در مورد رابطۀ ميان فاعل و غذاخوردن قرار مي دهيم ؛ يعني رابطۀ امکاني بين فاعل (علي ) و غذاخوردن را مصداق اين رابطه ضروري مي انگاريم ؛ ي) اين جعل و قرارداد لغو و بيهوده نيست ؛ زيرا براساس رابطه ، بين غـذاخوردن و سيرشدن (تأمين نيازهاي بدن ) تنظيم شده است ؛ يعني ـ مثلاً ـ علي چـون فهميـد ميـان غذاخوردن و سيرشدن (تأمين نيازهاي بدني او) رابطـه عّلـي و معلـولي وجـود دارد و سيرشدن نيز مطلوب اوست ، براي رسيدن به آن هدف و مطلـوب کـاري کـرده کـه بـه انجام فعل غذاخوردن ترغيب شود و آن را انجام دهد و لذا گفت : بايد غذا بخورم .