چکیده:
سکوت یکی از مهم¬ترین بن¬مایه¬های الاهیات عرفانی، بهنحو اعم، و الاهیات سلبی،به¬نحو اخص، است. سکوت آخرین مرحلۀ کوشش عارف و الهیدان عرفانی در تلاش برای سخنگفتن از خداست. در این مرحله، تمام ترفندها و روش¬های زبانی عارف رنگ می¬بازند. در نوشتۀ پیشرو به کارکردهای الاهیاتی سکوت در آثار مولانا می¬پردازیم. در ابتدا به نقش محوری سکوت در آثار وی اشاره می¬کنیم. سپس به دلایل اخلاقیـ روانی و نیز دلایل زبانی ـ معرفتی دعوت به سکوت در آثار این عارف می¬پردازیم. رابطۀ معکوس عقل و سخنگفتن، نجات¬بخشی خاموشی، پرهیز از پریشانی ضمیر و نیل به جمعیت خاطر به مدد خاموشی، مراعات حال مخاطب، رازپوشی، پرهیز از خاصیت تخدیری سخن¬وری، و پرهیز از کبر از مهم¬ترین دلایل اخلاقیـروانی دعوت به سکوت است و ظرفیت محدود زبان در بیان حقایق، بیان¬ناپذیری خدا و تلاش برای حفظ وحدت و رهایی از عالم مادی، به طور اعم، و زبان بشری، به طور اخص، از دلایل زبانی ـ معرفتی فراخواندن به خاموشی به شمار می¬آید. در بخش آخر این مقاله نیز چرایی سخنگفتن به رغم فراخواندن به سکوت را بررسی می¬کنیم. از مهم¬ترین دلایل و علل سخنگفتن عارف و الهیدان، به رغم دعوت به سکوت، به مواردی هم¬چون به سخن در آمدن عارف از جانب خدا، سخنگفتن به واسطۀ اضطراری درونی، سخنگفتن از سر عشق-ورزی به خدا و خلق، جنبۀ تعلیمی سخن و ارائۀ قرینه¬ای بر بیان¬ناپذیری اشاره می¬توان کرد.
Silence is one of the most important elements in mystical theology، generally، and in negative theology، particularly. Silence is the last stage to which the mystic or the mystical theologian reaches in talking of God. In this stage، all the linguistic methods of the mystic disappear. In this paper، firstly، we will discuss the central role of the silence in the R?m?’s works. Then we will argue the moral-psychological and linguistic-cognitive reasons which R?m? had for calling to silence. Some of these reasons are saving role of the silence، the oppositional relation between rationality and talking، avoiding mental disturbance، keeping the secrets، observing the capacity of the audience، and the limitations of the language. Finally، we will discuss، from R?m?’s viewpoint، why the mystics talks too much of God despite their calling to silence. In this relation، some reasons، such as a psychological obligation، being made to talk by God، talking by the love of God، and talking as an instructional device، will be mentioned.
خلاصه ماشینی:
"از این رو، به سکوت دعوت می شود: بس کن از گفت کز غبار سخن خود سخن بخش را نمی یابم (ک /١٨٣٦٣) در مثنوی نیز به همین معنی با زبانی دیگر اشاره می کند: سخت خـاک آلـود مـی آیـد سـخن آب تیــره شــد، ســر چــه بنــد کــن تا خدایش باز صـاف و خـوش کنـد او کــه تیــره کــرد هــم صــافش کنــد هین به جاروب زبـان گـردی مکـن چـــشم را از خـــس ره آوردی مکـــن زبان همچون شمشیر دودم است ، از جهتی بیان گر است و روشن می کند و از ایـن رو مولانا به دامان شعر می آویزد، و از سوی دیگر راهزن است و بـه همـین خـاطر دامـن از سخن فرو می چیند: بـــس کـــه اصـــل ســـخن دو رو دارد یـــک ســـپید و دگـــر ســـیه فـــامش (ک /١٣٦٣٩) خاصیت دوگانۀ نماینده - پوشانندٔە زبان را در این دو بیت نیز می توان دید: گفتــــه را دانــــه هــــای دام مــــساز کــه ز گفــت اســت ایــن گرفتــاری گــه کلیــد اســت و گــه قفــل اســت گــــاه از او روشــــنیم ، گــــه تــــاری و در این جاست که به واسطۀ ویران گری زبان ، سکوت را ترجیح می دهد: گفتنــــی هــــا بگفتمــــی ای جــــان گــــــر نترســــــیدمی ز ویرانــــــی (ک /٣٣٧٣٤) ٢ـ٢ـ١ـ دعوت به خاموشی و بیان ناپذیری : در مقدمه ، از بیان ناپذیری به عنوان یکی از دلایل فرورفتن به خاموشی یاد شده است ."