خلاصه ماشینی:
"در این هنگام مردی پیش آمد و با حالتی وحشتزده از عمار پرسید: ای ابو یقظان مگر پیامبر اسلام (ص)به ما نفرمود با کفار بجنگید تا اسلام آورند و هرکس اسلام بیاورد،مصونیت مییابد و نباید خونش ریخته شود؟، عمار که میدید معاویه با آن افکار پلید و آن اعمال ننگینش از عقاید دینی مردم سوء استفاده کرده،دم از دین میزند و هنوز برخی از افراد بجای آنکه اعمال و کارهای او را ملاک داوری قرار دهند،فریب سخنان رسمی او را میخورند، رنج میبرد و در دل میگفت: خدایا این مردم تا کی اینچنین خام و ناپختهاند و اجازه میدهند که امثال معاویه،از دین نردبانی برای رسیدن به آرزوهای شوم خود بسازند، این مردم چه وقت بدان سطح از آگاهی میرسند که دینداران راستین را که در راه دین فداکاری میکنند،از این شیادان نیز نگبازی که به منظور اهداف سیاسی دم از دین میزنند،بشناسند؟ و باتوجه به این اوضاع بود که پاسخ داد: آری چنین است ولیکن بخدا سوگند اینان مسلمان نشدهاند،بلکه از روی ناچاری اظهار مسلمانی کردهاند،تا هر وقت فرصتی به دست آورند،بر ما مسلمانان بتازند،و از پشت به آنان خنجر بزنند و امروز این فرصت بدستشان آمده است، و این ما هستیم که باید هشیار باشیم و فریب این ادعاهای توخالی را نخوریم، اینها از اسلام بوئی نبردهاند"2 فرصت کوتاه بود و دشمن در کمین و مسئولیت سنگین و این پولادین مرد، بار دیگر در میان جمعی از یاران به ستونی از سپاه دشمن حمله برد و یاران خود را با خواندن این سرود تشویق کرد سیروا الی الاحزاب اعداء النبی سیروا فخیر الناس اتباع ملی هذا اوان هطاب سل المشرقی برای سرکوبی این احزاب رسوا و دشمنان پیامبر اسلام حرکت کنید، حرکت کنید که بهترین مردم پیروان علی هستند."