چکیده:
ورقه و گلشاه، داستانی زیبا، دلانگیز و جذاب است که عیوقی آن را به نظم درآورده. تجزیه و تحلیل اجزا و عناصر سازندة متن یک داستان، زمینة شناخت بیشتر آن را فراهم میآورد و نقاط قوت و ضعف آن را باز مینمایاند. بنابراین در مقالة حاضر طرح این داستان، به عنوان یکی از اجزای اصلی تشکیلدهندة آن، از دیدگاه ساختارگرایی بررسی شده است. در این داستان ورقه، قهرمان اصلی، در پی دستیابی به هدفی خاص، یعنی ازدواج با گلشاه است. در راه رسیدن به هدف با مقاومت نیروهای مخالف روبهرو میشود و در نتیجه وضع متعادل زندگی او و قبیلهاش به هم میریزد. ولی قهرمان با کمک نیروهای یاریگرش موفق میشود بر حریفان غلبه کند، به هدف برسد و وضع متعادل و سامانیافتهای را که محصول حوادث داستان است، به زندگی خود و قبیلهاش بازگرداند. حوادثی که در داستان رخ میدهد باعث شکل گرفتن چهار سلسله (پیرفت) در طرح آن میشود. در این مقاله چنان که ذکر شد، طرح این داستان و اجزای تشکیلدهندة آن از دیدگاه چند تن از ساختگرایان بررسی و تحلیل شده است.
Varaqeh-o- Golshah is a beautiful and charming story، which Ayyuqi has put into verse.
The analysis of the components and the elements composing a story paves the way for the story to be known much better and reveals its merits and demerits. We have، therefore، had a structuralist look at the plot of the story as one of its basic elements.
In the story Varaqeh، the protagonist، aims at marrying Golshah. To this end he faces the resistance of the opponent forces; so the conditions of his own balanced life and those of his tribe are disturbed. But later on the protagonist succeeds to overcome his opponents with the helpful forces and achieves his aim. He also succeeds to restore the balanced and organized conditions – which are the result of the story’s events – to his life and that of his tribe.
The events that happen in the story form four Sequences in its plot. In this writing، as mentioned، the plots of the story and its consisting components have been analyzed from the viewpoint of structuralism.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین اولین مسئلهای که در روند حوادث داستان نقش تعیینکننده دارد و باعث به وجود آمدن حوادث بعدی میشود، زیبایی گلشاه و ازدواج او با ورقه است که همین مسئله سبب میشود که در شب عروسی، یکی از خواستگاران به نام ربیع به آنها شبیخون بزند.
برای نمونه ابیات زیر در قالب غزل از زبان ورقه در هجران گلشاه گفته شده: کجا رفتی ای دلگسل یار مننجستم بتا هرگز آزار توچگونه است بی من بتا کار توز من زارتر گردی اندر فراقبر تست زنهار جان و دلم مگر سیر گشتی ز دیدار منچرا جستی ای دوست آزار منکه با جان رسید از عنا کار مناگر بشنوی نالة زار مننگه دار زنهار زنهار من (همان، 55) سرانجام پس از این که هلال، پدر ورقه، ربیع و پسر بزرگ او و افرادی دیگر از دو قبیله کشته میشوند، جنگ به سود بنیشیبه پایان مییابد و آنها پیروزمندانه به محل زندگی خویش باز میگردند.
در پایان حوادث سلسلة نخست صلح و وضعیت متعادل برقرار میشود و وضعیت پایداری در قبیله به وجود میآید؛ ولی باز هم این وضعیت یک امکان دگرگونی را در خود میپروراند، چون همانگونه که در تحلیل حوادث آن اشاره شد، مشکلی پیش میآید که مانع از ادامة وضعیت متعادل میشود و آن، تهیدستی ورقه است که دشمنان در شبیخون خود همة اموال او را به غارت بردهاند و پدر گلشاه هم حاضر نیست دخترش را به یک آدم فقیر بدهد."