چکیده:
نظریۀ پلورالیزم دینی در قرن حاضر و قرن بیستم با نام جان هیک (1922-2012) در غرب گره خورده است. وی_ که مؤلف در حین تصحیح نهایی این مقاله خبر درگذشت وی را دریافت کرد_ در دهههای اخیر، تلاش بسیاری در جهت تبیین معرفتشناختی نظریۀ پلورالیزم دینی مبذول کرده است. حاصل این تلاشها، دیدگاهی است که با این عنوان در مغربزمین مورد توجه اندیشمندان مختلف قرار گرفته، و البته در معرض انتقادها و اشکالات جدی نیز واقع شده است. این مقاله سعی دارد عناصر و مبانی اصلی معرفتشناختی نظریۀ پلورالیزم دینی را مورد بررسی قرار دهد، و به نتایج و استلزامات برخی از آنها اشاره کند. به همین جهت، این دیدگاه به چهار عنصر اصلی و مؤلفۀ مهم تحلیل شده و دربارۀ هرکدام، توضیحات مختصری ارائه شده است. هدف اصلی این مقاله، اثبات این فرضیه است که بنیان معرفتشناختی نظریۀ پلورالیزم دینی هیک از چهار دیدگاه چهار اندیشمند، یعنی کانت، ویتگنشتاین، شلایرماخر و گادامر، متأثر شده است. اگر چه تلاش هیک در تلفیق و ایجاد انسجام و هماهنگی بین این عناصر ستودنی است، اما در حقیقت، تجزیۀ این نظریه، آن را به چهار عنصر الگوی معرفتشناسی کانت، نظریه دیدن ویتگنشتاین، اصل تجربۀ دینی شلایرماخر، و مبنای هرمنوتیک گادامر تحویل میکند؛ نتیجهای که شاید هیک از آن اظهار رضایت نکند. چنانکه در اصل مقاله آمده است، هیک به تأثر از دو نظریه و دو فیلسوف، یعنی کانت و ویتگنشتاین تصریح کرده است، اما دربارۀ اقتباس دیدگاهش از دو متفکر دیگر، یعنی شلایرماخر و گادامر، بیان روشن و قابل اعتنایی ندارد. مؤلف معتقد است اهمیت ایندو نفر و نظریههای آنان کمتر ازآرای کانت و ویتگنشتاین نیست. در پایان این مقاله، سعی شده است به برخی اشکالات اصلی و مهم، و همچنین نظریۀ جایگزین اشاره کوتاهی شود، گرچه هردوی این مباحث، یعنی نقد و بررسی دیدگاه پلورالیزم دینی جان هیک، و دیدگاه جایگزین موسوم به «پلورالیزم در دین»، باید بهطور مستقل مورد بررسی و مداقه قرار گیرد. بنابراین، هدف اصلی مقالۀ حاضر، توجه به رویکرد نوینی در تحلیل و تبیین معرفتشناختی نظریۀ پلورالیزم دینی جان هیک است که بر اساس آن، این نظریه با چهار رویکرد و مبنای دیگر مورد ارزیابی قرار گرفته است. نظریۀ پلورالیزم دینی در قرن حاضر و قرن بیستم با نام جان هیک (1922-2012) در غرب گره خورده است. وی_ که مؤلف در حین تصحیح نهایی این مقاله خبر درگذشت وی را دریافت کرد_ در دهههای اخیر، تلاش بسیاری در جهت تبیین معرفتشناختی نظریۀ پلورالیزم دینی مبذول کرده است. حاصل این تلاشها، دیدگاهی است که با این عنوان در مغربزمین مورد توجه اندیشمندان مختلف قرار گرفته، و البته در معرض انتقادها و اشکالات جدی نیز واقع شده است. این مقاله سعی دارد عناصر و مبانی اصلی معرفتشناختی نظریۀ پلورالیزم دینی را مورد بررسی قرار دهد، و به نتایج و استلزامات برخی از آنها اشاره کند. به همین جهت، این دیدگاه به چهار عنصر اصلی و مؤلفۀ مهم تحلیل شده و دربارۀ هرکدام، توضیحات مختصری ارائه شده است. هدف اصلی این مقاله، اثبات این فرضیه است که بنیان معرفتشناختی نظریۀ پلورالیزم دینی هیک از چهار دیدگاه چهار اندیشمند، یعنی کانت، ویتگنشتاین، شلایرماخر و گادامر، متأثر شده است. اگر چه تلاش هیک در تلفیق و ایجاد انسجام و هماهنگی بین این عناصر ستودنی است، اما در حقیقت، تجزیۀ این نظریه، آن را به چهار عنصر الگوی معرفتشناسی کانت، نظریه دیدن ویتگنشتاین، اصل تجربۀ دینی شلایرماخر، و مبنای هرمنوتیک گادامر تحویل میکند؛ نتیجهای که شاید هیک از آن اظهار رضایت نکند. چنانکه در اصل مقاله آمده است، هیک به تأثر از دو نظریه و دو فیلسوف، یعنی کانت و ویتگنشتاین تصریح کرده است، اما دربارۀ اقتباس دیدگاهش از دو متفکر دیگر، یعنی شلایرماخر و گادامر، بیان روشن و قابل اعتنایی ندارد. مؤلف معتقد است اهمیت ایندو نفر و نظریههای آنان کمتر ازآرای کانت و ویتگنشتاین نیست. در پایان این مقاله، سعی شده است به برخی اشکالات اصلی و مهم، و همچنین نظریۀ جایگزین اشاره کوتاهی شود، گرچه هردوی این مباحث، یعنی نقد و بررسی دیدگاه پلورالیزم دینی جان هیک، و دیدگاه جایگزین موسوم به «پلورالیزم در دین»، باید بهطور مستقل مورد بررسی و مداقه قرار گیرد. بنابراین، هدف اصلی مقالۀ حاضر، توجه به رویکرد نوینی در تحلیل و تبیین معرفتشناختی نظریۀ پلورالیزم دینی جان هیک است که بر اساس آن، این نظریه با چهار رویکرد و مبنای دیگر مورد ارزیابی قرار گرفته است.
The theory of religious pluralism is tied with the name of John Hick (1922-2012) in the West in the present century and the twentieth century. John Hick (which I was informed of his death during the correction of this article) has made a great effort to present an epistemological explanation of the theory of religious pluralism in recent decades. The result of this effort is the theory of religious pluralism noted by various Western scholars which is also seriously criticized. I have tried to investigate the main epistemological parameters and bases of the theory of religious pluralism in this article and will mention some of its results and implications. For this reason this view is analyzed into four main parameters and each one is briefly explained. The main purpose of this article is to prove this hypothesis: the epistemological foundation of Hick's theory of religious pluralism is affected by the theories of four scholars، i.e. Kant and Wittgenstein and Schleiermacher and Gadamer. Although his effort to integrate and create coherency between these parameters is praiseworthy، but in fact analyzing this theory will reduce it to four parameters: the epistemological pattern of Kant، Wittgenstein's theory of seeing as، Schleiermacher's principle of religious experience and Gadamer's base of hermeneutics. Hick himself may not be satisfied with this conclusion. It is mentioned in this article that Hick has himself declared his affection of two theories and two philosophers، i.e. Kant and Wittgenstein، but he has no clear declaration about the affection of his theory from the two other scholars، i.e. Schleiermacher and Gadamer. I believe the effect of these two and their theories is not less than the theories of Kant and Wittgenstein. At the end of this article some main problems of this theory and also the supplanted theory are briefly mentioned; although each of these two discussions – i.e. investigation and criticism of Hick's theory of religious pluralism and the supplanted theory named "pluralism in religion" – should be investigated separately. Therefore the main purpose of this article is to present a new approach to the epistemological investigation and analysis of John Hick's theory of religious pluralism in which the theory is evaluated with four other approaches and bases.
خلاصه ماشینی:
"همانطور که گفته شد، تأثیر دیدگاههای گادامر و شلایرماخر دربارۀ دو اصل هرمنوتیک و تجربۀ دینی نیز مهم است، اما هیک با صراحت و شفافیت از اثرگذاری آنها سخنی به میان نیاورده است.
اما در عین حال باید توجه کرد که اشتراک دو نظریه صرفا ساختاری است، والا نه کانت چنین نظریهای را دربارۀ واقعیت مطلق میتواند بپذیرد، و نه پذیرش دیدگاه هیک لزوما به قبول نظریۀ کانت در معرفتشناسی حسی میانجامد.
اصل تجربۀ دینی شلایرماخر برخلاف کانت و ویتگنشتاین که جان هیک بهصراحت از تأثیر نظریههای معرفتشناسی آنان یاد کرده و بر اهمیت ایندو فیلسوف تأکید کرده است، دربارۀ شلایرماخر و گادامر چنین بیانی وجود ندارد.
ذکر این نکته نیز لازم است که اگر نظریههای مربوط به تبیین تجربۀ دینی را بتوان از یکسو متمایل به «احساسگرایی» و در سوی دیگر «ادراکی» نامگذاری کرد، آنچه هیک در این خصوص گفته است، منطبق بر نظریههای احساسگرایی نیست و لذا تفاوت نگرش وی و شلایرماخر که تجربۀ دینی را احساس وابستگی مطلق دانسته است، روشن میگردد.
در عین حال، جان هیک تلقی ادراکی از تجربۀ دینی را نیز نپذیرفته است؛ چنانکه برای مثال، این دیدگاه ادراکی در آرای برخی متفکران از قبیل ویلیام آلستون بهروشنی دیده میشود (Alston, 1991, pp.
2. هیک از یکسو به معناداری گزارههای دینی معتقد است و از سوی دیگر و با توجه به نظریۀ دیدن ویتگنشتاین و اصول هرمنوتیک، این گزارهها را مرتبط به وحی الهی نمیداند و آنها را محصول ذهنیت بشری و وحی تاریخی میداند."