چکیده:
متشابهات قرآن در حوزه صفات الاهی در طول تاریخ اندیشه اسـلامی، شـاهد مناظرات فراوانی بوده است . از دو رویکرد کلی عقل گرا و ظاهرگرا در ایـن بـاره ، سلفیان (پیروان ابن تیمیه ) به رویکرد دوم تعلق دارنـد و رای خـود را دیـدگاه اصیل اسلامی میدانند و سایر دیدگاه ها را بدعت تلقی میکنند. در ایـن مقالـه با تکیه بر مصادر مهم سلفیان ، تقریری تازه از دیدگاه آنان در پـنج بنـد ارائـه شده است : نفی رویکرد تـاویلی از سـلف ، نفـی رویکـرد تفویضـی از سـلف ، ظاهرگروی در فهم قرآن و نفی استعمال مجاز در معانی آیات ، پشـتوانه روایـی ظاهرگروی در آیات صفات و بالاخره راهکارهای نفی تشـبیه در عـین تفسـیر ظاهری، شامل نفی کیفیت در توصیف خدا، تفکیک میـان تفسـیر و تاویـل و نهایتا تحلیل مفاهیم مشترک میان خدا و انسان . در پایان ضمن نقد این بنـدها آمده است که اولا، ادعای نفی تاویل و تفویض در سیره سلف تام نیست ؛ ثانیـا، باور به مجاز در قرآن با حجیـت ظهـورات آن منافـاتی نـدارد؛ ثالثـا، روایـات موردنظر سلفیان ، فارغ از مشکلات صدوری و متنی، خود تاویل پـذیر اسـت و بلاخره راهکارها و گریزگاه های آنان با روش تفسیری آنهـا انسـجام نداشـته و عملا نیاز به تاویل را برطرف نساخته است .
خلاصه ماشینی:
"نفی رویکرد تفویضی از سلف ابن تیمیه و دیگر سلفیان،این دیدگاه مشهور را که جمعی از سلف در فهم و تفسیر آیات صفات توقف نموده و اصطلاحا به تفویض علم آنها به اهل آن گرایش داشتهاند، بهشدت رد میکنند و میگویند:سلف،معانی نصوص کتاب و سنت را میفهمیدند و ظاهر آن معانی را برای خدا اثبات میکردند و حقایق عمیق فراتر از آن یا معانی تأویلی(به معنای حقایق خارجی آن آیات)را به علم الاهی موکول مینمودند.
مثلا واژه«ید»در وضع لغوی-چه قرارداد واضعان لغت یا استعمال رایج پیشینیان -بر عضو مخصوص جسمانی و محسوس حمل میشود؛اما بهمدد قرائن خاصی چون نسبت یافتن به موجودی برتر از حس و ماده،در مقام استعمال،معانی دیگری چون قدرت هم از آن قابل فهم است؛اما اگر آن معنای کلی مشترک،پیشینهای ندارد و صرفا حاصل تحلیل انتزاعی در ظرف ذهن شنونده باشد-چنانکه از برخی سخنان ابن تیمیه برمیآید(همان:1،977)-به چه ملاکی میتوان به اشتراک معنا در موارد استعمال مختلف رسید و معنای اوصاف را فهمید؟گستردگی و پراکندگی سخنان ابن تیمیه باعث شده است که برخی محققان،او را در اثبات یا نفی وضع پیشین لغات و بهتبع آن امکان مجاز،دارای دو رأی ناهمگون بشمارند.
او نظریهء تأویل کلامی (حمل کلام بر معنای خلاف ظاهر)را ملازم نفی صفات و تعطیل آنها تلقی میکند و بر این پایه،آن را نقد میکند؛اما اگر تحلیل درستی از نظریه تأویل عرضه شود و بر اثبات صفات تأکید شود و نفی صرفا به عوارض و خصوصیاتی معطوف شود که مایه نقص و ضعف موصوف است،در دیدگاه او هم قابل قبول است؛جز آنکه او نام آن را«تأویل»و تفسیر غیر ظاهری نمیگذارد."