چکیده:
<P> در دنیای معاصر، آموزههای پستمدرنیسم به ویژه از دیدگاه لیوتار، کمکم به دیدگاه آشنایی تبدیل میشود، به طوری که در حوزههای گوناگون سیاست، هنر، ادبیات و به ویژه تعلیم وتربیت به شکلگیری مسائل جدیدی دامن میزند که ضرورت شناخت آنها، مستلزم اجرای پژوهش است. </P><P> این پژوهش با عنوان «دلالتهای تربیتی دیدگاه پستمدرنیستی لیوتار و نقد آن» انجام شده و هدف اصلی آن شرح مبانی فلسفی (هستیشناختی، معرفتشناختی و ارزش شناختی) دیدگاه لیوتار و استنباط دلالتهای تربیتی آن شامل اهداف آموزشی، برنامة درسی و شیوههای یاددهی ـ یادگیری و بیانکنندة بحران مدرنیسم و تعلیم و تربیت مدرن است. </P><P> مدرنیسم در حکم اندیشهای اجتماعی و فلسفی، با صفاتی نظیر انسانگرایی، آزادیخواهی، ناسیونالیسم، عقلگرایی، دینگریزی و مانند آن، تأثیری گسترده برتعلیم وتربیت در ابعاد گوناگون آن داشته است. هدف تعلیم وتربیت مدرن تربیت شهروند متمدن، متخصص و آزاد است. تعلیم وتربیت مدرن، علوم تجربی و فنی را بهترین محتوای برنامه درسی تلقی میکند و حسگرایی، تجربهگری و عقلانیت را به عنوان بهترین شیوة شناخت و روشهای مبتنی بر آن را بهترین شیوة آموزش و یادگیری میداند. </P><P> لیوتار و دیگر متفکران پستمدرن، مدعیاند که مدرنیسم، با چنین ویژگیهایی، مشکلاتی جدی به دنبال دارد، زیرا دیگر جنبههای وجود بشر و نیز فرهنگها، ارزشها و عقاید دینی گروههای دیگر را نادیده میگیرد.</P><P> تعلیم وتربیت پستمدرن، مبانی جهانی و ثابتی ندارد، بلکه محلی و موقتی است. بنابراین بر گفتگو، تکثرگرایی، تفاوت، دگربودگی، بررسیهای فرهنگی و ضد استبدادی و انتقاد تأکید دارد. پستمدرنیسم خطرات مطلقگرایی و سلطة دیدگاههای اکثریت حاکم، فراروایتها، فراگفتمانها و فرازبانها را آشکار و بر اهمیت دیگر دیدگاههای اقلیتی و محلی تأکید میکند. لیوتار عمدتا در مورد تصمیمات آموزشی، سکوت میکند که این خود خطرات جدیدی در پی دارد، که از جمله میتوان به نسبیتباوری افراطی و متزلزل ساختن مبانی هنجاری و جامعهپذیری اشاره کرد.</P>
خلاصه ماشینی:
"آیا در تعلیم و تربیت نیز چنین خطری مطرح است؟ آیا آموزههای پست مدرن تعلیم وتربیت ما را به واپسگرایی میکشاند؟ آیا نقد فراروایتهای کلان مدرن تربیتی که مبتنی بر انسانگرایی، مارکسیسم، لیبرالیسم، ملیگرایی و دموکراسی بوده به معنای نفی همة دستاوردهای تربیتی ارزشمند این دیدگاههاست؟ آیا باید روایتهای کلان دیگری جای آنها را بگیرد که ضمن داشتن نقاط ضعف آنها، به کل فاقد دستارودهای مثبت باشد؟ آیا تربیت شهروندان آگاه به حقوق مدنی باید تعطیل شود؟ آیا تعلیم و تربیت نباید به منافع ملی حساسیت ایجاد کند؟ آیا نباید در راستای توسعة تفکر علمی گام بردارد؟ آیا باید خرافهزدایی و تقدسزدایی را به کل تعطیل کند؟ اگر مدرنیسم، مدافع و مروج سکولاریته بوده است آیا در تعلیم وتربیت پستمدرن و معاصر باید قرائت خاصی از دین یا باورهای دیگر را رواج دهد که هر گونه نقد و چون و چرا را تکفیر و منع کند؟ آیا نباید با توجه به آسیبشناسی تربیت دینی و اخلاقی در این زمینه تجدید نظر کرد؟ در تربیت اگر تعلیم و تربیت مدرنیستی، بر پرورش قوای عقلانی و جنبههای مادی وجود انسان تأکید داشت، آیا باید به بهانة تربیت پستمدرنیستی، با نفی کامل نیازهای مادی فقط در راستای رفع نیازهای معنوی یا تحت این نام حرکت کنیم؟ آیا باید عقل ابزاری مدرن را نقد اما از مقدسات استفادة ابزاری کنیم؟ اگر تعلیم وتربیت مدرن اروپا محوری را رواج میداد، در تعلیم و تربیت پست مدرن چه چیز باید محور قرار گیرد؟ شاید پاسخ همة این سؤالها مثبت میبود اگر پستمدرنیسم را فقط نفی مدرنیسم و دستاوردهای مثبت و منفی آن میدانستیم."