چکیده:
میرسد و دارای اعضای مثالی است.واسطهء ورود انسان به عالم مثال قوه خیال است.افراد معدودی از وجود نفسانی مثالی گذشته به مرتبه وجود عقلانی راه مییابند و انسان عقلی میشوند و سعادت حقیقی به همین معناست.واسطهء ورود انسان به عالم عقل قوهء عاقله است. قوای نفس نزد ارسطو و ابن سینا در بدن است،اما نزد ملا صدرا نفس عین قواست.تعقل و تخیل ذاتی نفساند و قوای دیگر از طریق جسم نابود میشوند.تمامی حکما مباحث مربوط به نفس را-اعم از تعریف،اثبات و اوصاف(به ویژه جوهریت و تجرد)-مقدمهای برای اثبات بقای آن آوردهاند.افلاطون نفس را منبعث از عالم مثال و آن را به دلیل تجرد و بساطت،جاودانه میداند.از نظر ارسطو نفس صورت منطبع در بدن است و بدین لحاظر بدون بدن باقی نخواهد ماند،مگر قوهای از آن به نام عقل که با پیوند به عقل فعال جاودانه میشود.ارسطو در زمینهء عقل فعال به گونهای مبهم سخن رانده است.فلوطین نفس را امری مجرد و الهی میداند که از مبدأ خویش جدا شده و به عالم مادی سفر کرده و پس از مرگ به صورت روحانی و عقلانی باقی میماند.ابن سینا نفس را در حدوث و بقا روحانی دانسته و برای آن دو مقام قائل شده است:مقام ذات و مقام فعل.او نفس را مبدأ عناصر بدن و موجب تألیف و ترکیب آن میداند که با اضمحلال بدن نابود نمیشود و از همین رهگذر معاد روحانی را اثبات میکند.شیخ اشراق نیز قائل به بقای نفس(نور اسفهبد)است.او با اثبات عالم مثال گام بلندی برای اثبات معاد جسمانی برداشت،اما به علت مادی دانستن قوه متخیله و قایل شدن به خیال منفصل در قوس صعود از عهدهء مناقشات بر نیامد.ملا صدرا به حدوث جسمانی نفس و ذات پویای آن معتقد است.او با بهره برداری از مبانی مکتب خود،معاد جسمانی و روحانی را ثابت کرد.نفس از طریق حرکت جوهری به مرتبه نفسانی-خیالی
خلاصه ماشینی:
"نفس صورت بدن است،اما نه صورت منطبع در بدن؛ زیرا نفس جوهری است که نه جسم است و نه در قوام و وجود خود نیازی به جسم دارد و نه در نگهداشت صورتهای عقلی یا کارهای ویژهء خود،بلکه تعلق آن به تن برای این است که تن ابزاری باشد برای دستیابی به هر گونه کمالی که میخواهد و چون این کمال دست داد،نفس دیگر به تن نیازی ندارد،به ویژه زمانی که به نیرو و ملکهء استواری برای رسیدن به کمالهای عقلانی دست یابد که در آنها اصلا نیازی به چیزی جسمانی و توجهی به جهان اجسام یافت نمیشود.
در این مورد نظر ابن سینا با نظر ارسطو که بقای نفس را امری کلی میداند نه فردی و جزئی تفاوت دارد؛زیرا بنابر اعتقاد ابن سینا،بعد از آنکه نفوس حادث شدند و اشخاص انسانی را پدید آوردند،هر کدام بر حسب اختلاف موادی که در آنها بوده و ممکن است بر ما معلوم یا مجهول باشد،ذات منفردی را به دست آورده است که بعد از فنای بدن نیز به وجود خود ادامه خواهد داد(ابن سینا، الاشارات،ج 2،ص 592).
نفس به واسطه حرکت جوهری و کشش ذاتی خویش به سوی جهان دیگر رو به حرکت است و با به دست آوردن فعالیتهای جدید متعالی در مراتب وجود از طبیعی (نباتی و حیوانی)تا مثالی و عقلی،اندک اندک از جهان طبیعت کنده میشود و در نهایت به تجرد کامل و بینیازی صرف،نسبت به بدن و جهان مادی،نایل میگردد؛ بنابراین،ملا صدرا بقای انسان را دارای مراحل و مراتب میداند،همان گونه که وجود را امری مشکک و ذو مراتب فرض میکند."