خلاصه ماشینی:
"تطبیق مولفههای مذکور در حالت آرمانی آنها با واقعیتهای عینی، نمایانگر این معنا است که عملا در هیچ کشوری دو اصل اساسی نظارت عمومی و برابری در مشارکت در امور سیاسی، بهطورکامل و آنگونهکه بایدوشاید، تحقق نمیپذیرند؛ بهبیاندیگر گرچه حکومت دموکراتیک در مرحله نخست، امری تاسیسی است، ولی از منظر هویتی و واقعیت طبیعی، امری تکوینی است؛ و به واسطه همین تکوینیبودن آن پس از تاسیس، تلاش برای دموکراتیکساختن جامعه هیچگاه پایان نمییابد و دموکراتهای همهجای دنیا ــ در هر رژیم و نظام سیاسی ــ در کشمکش برای استحکامبخشیدن و گسترش اصول دموکراسی به سر میبرند.
» مردم ایران در جنبش مشروطه تلاش کردند از ظل «قبله عالم و سایه خداوند بر روی زمین» خارج شوند و در سایه قانوناساسی مشروطه ــ که مطابق آن مقرر بود پادشاه در جایگاه قانونی خود بر مردم حکم براند و خود نیز مانند دیگر فرمانبران، از فرمان قانون «پذیرفتهشده» توسط «همگان» پیروی نماید ــ زندگی سیاسی را تجربه کنند و در سایه حمایت قانون، از گزند استبداد مصون بمانند؛ اما سرانجام دریافتند که استقرار دموکراسی حمایتی در قالب نظام پادشاهی، بهتنهایی نمیتواند جوابگوی نیاز آنها باشد؛ چراکه پادشاهی مبتنی بر وراثت و حق الهی حکومت، شاکله مناسبی برای حلول روح دموکراسی نیست و فقدان تناسب میان روح و جسم، فقدان تعادل سیاسی را بهبار میآورد و این فقدان تناسب، خود موجب نبود تعادل سیاسی و خروج نهایی جامعه از حالت طبیعی میشود."