خلاصه ماشینی:
"اما مقاله حاضر در پی توصیف یا تفسیر رخدادهای تاریخی مشروطه نیست، بلکه به دنبال آن است تا کارکرد ساختارهای قدرت و نیز تعامل و تقابل گروههای اجتماعی در زندگی سیاسی عصر مشروطه را از منظر «جامعهشناسی تاریخی پدیدههای سیاسی»[1] مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد و روش تحقیق در این مقاله تاحدودی تابع شیوههای رایج در مکتب جامعهشناسی ساختارگرایی ــ کارکردی خواهد بود.
[3] سوال اصلی در اینجا این است: آیا جامعه ایران در دوره مشروطه دارای شرایط تحولپذیری بود؟ اصولا شرایط کلی تحولات اجتماعی کدامند؟ و بالاخره چرا و چگونه جامعه دستخوش تحول و دگرگونی میگردد؟ لازم به ذکر است گروههایی که در راس هرم اجتماعی قرار میگیرند، به دلیل خوی اشرافی و محافظهکارانه و به علت همبستگی با قدرت حاکم، درکل میل به تغییر ندارند و برای حفظ وضع موجود و ادامه آن، طرفدار اصلاح ساختارها و کارکردها هستند اما گروههایی که در قاعده هرم اجتماعی قرار دارند، یعنی تودهها، بهدلیل ضعف خرد اجتماعی، قادر به حرکت تحولگرا نیستند و تنها به دلیل عاطفی و بالابودن سطح تاثیرپذیری، بهسرعت از سوی دیگران بسیج میشوند.
اما آیا بهکارگیری اصطلاح «طبقه متوسط سنتی» برای این عناصر صحیح است؟ زیرا اولا در ایران شرایط تشکیل طبقه مطابق با الگوهای جامعهشناختی فراهم نیامد، ثانیا افراد متشکل در این طبقه، دارای درآمد و منابع اقتصادی نزدیک و مرتبط به هم نبودند بلکه خاستگاههای متفاوت اجتماعی داشتند و گفتمان حاکم بر مناسبات اجتماعی آنان، با یکدیگر متفاوت بود؛ چنانکه گفتمان ناظر بر بازاریان را بیشتر سنن و مبانی مذهبی تشکیل میداد، درحالیکه منطق روشنفکری، رویکرد فرهنگ اروپایی بود."