چکیده:
حشو یکی از مباحث درسی زبان فارسی(2) متوسطه است که برابر با تکرار زاید دانسته شده است(ص 72).نگارنده،ضمن بررسی انواع حشو(قبیح،متوسط و ملیح)،که در کتابهای سنتی ادبی تقسیمبندی شده است،بر این عقیده است که مطلق حشو تکرار زاید نیست،بلکه فقط حشو قبیح،تکرار زاید است و این نوع حشو،از شیوایی و رسایی متن میکاهد.
خلاصه ماشینی:
"نگارنده،ضمن یافتن مثالهایی از حشو در متون نظم و نثر فارسی به نمونههای بیشتری از انواع آن در کتابهای زبان و ادبیات فارسی متوسطه و پیشدانشگاهی اشاره کرده و در این خصوص از جناب آقای دکتر حسن ذو الفقاری نیز کمک گرفته است،که از ایشان سپاسگزاری میشود.
این نمونهای از حشو قبیح است که در بسیاری از موارد در کتابهای زبان و ادبیات فارسی متوسطه و پیشدانشگاهی بهکار رفته است.
«حشو متوسط در واقع نه بر رونق سخن میافزاید و نه از اعتبار سخن میکاهد»(فنون بلاغت و صناعات ادبی:433)،مانند: در جنب رأی روشن تو نور آفتاب این آفتاب مرتبه نوری است مستعار تو رودکی را ای ماهرو کنون بینی بدان زمانه ندیدی که در خراسان بود (بدیع،قافیه و عروض،35) گر خیره مرا زیر و زبر خواهی کرد از عمر خود-ای دوست-چه برخواهی کرد؟ (کتابپژوهی:162) «استاد همایی،کلماتی را که مورد خطاب قرار میگیرند،حشو ملیح دانسته درحالیکه در تمام کتب دیگر،آن را حشو متوسط دانستهاند.
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد -که رحمت بر آن تربت پاک باد- «میازار موری که دانهکش است که جان دارد و جان شیرین خوش است» (بوستان،یوسفی:78) چون جام شفق،موج زند خون به دل من با این همه-دور از تو-مرا چهرهی زرد است (ادبیات فارسی(3)انسانی:701) بپرسید زان پس که آمد به هوش بدو گفت با ناله و با خروش که اکنون چه داری ز رستم نشان؟ -که گم باد نامش ز گردنکشان- (ادبیات فارسی(1)متوسطه:41) که رستم منم-کم مماناد نام- -نشیناد بر ماتمم پور سام- (زبان فارسی(3)انسانی:141) واژهی«دیگر»-که امروز به عنوان5وابستهی پسین مبهم بهکار میرود-در گذشته وابستهی پیشین مبهم نیز بوده است(همان:561).
نمونههای زیادی از حشو ملیح به صورت جملههای معترضه(دعایی)در کتابهای زبان و ادبیات فارسی متوسطه و پیشدانشگاهی بهکار رفته است."