چکیده:
بسیاری از مردم ترانه را برجستهترین شکل فرهنگ عامه (فولکلور)در یک محل یا شهر میدانند؛وقتی سخن از فرهنگ عامهی یک سرزمین به میان میآید،اشعار و ترانههای محلی آنکه با آوایی حزین یا شاد خوانده میشوند،تداعی میگردد. ترانه از شاخههای مهم ادبیات منظوم است که خود،شامل شاخههای دیگر و بخشهای متنوع میشود.ترانهها راه و رسمهای زندگی،اندیشهها،احساس نیازها و آرزوهای تودهی مردم را بیان و توصیف میکنند.این ترانههای عامیانه علاوهبر این که در موقعیتهای متفاوت،ورد زبان عامه بوده و هست، موردتوجه شاعران مختلف،بهویژه شاعران معاصر هم قرار گرفته است.نمونهی این بازتاب را در شعرهای مشهوری چون علی کوچیکهی فروغ و شعرهای بارون،پریا،قصهی دخترانه ننه ئ دریا،یه شب مهتاب و قصهی مردی که لب نداشت،اثر شاملو بهروشنی مشاهده میکنیم.این بازتاب،در شعر اخوان ثالث نیز جلوههای متفاوتتری داشته است که در این مقال،با تحقیق در آثار شعری او،به تفصیل به بیان آن خواهیم پرداخت.
خلاصه ماشینی:
"»(هدایت،1831:461) رادفر دربارهی جایگاه این ترانهها در فرهنگ عامه،سخن فقیری(یکی از گردآورندگان ترانههای عامه)را،که تعبیری ذوقی و بسیار جذاب است،نقل میکند؛او میگوید:«ترانههای محلی هر ناحیه،مظهری است از زیبایی و طرز اندیشهی مردم همان ناحیه،با مضامینی سرشار از کمال زیبایی بدون پیرایه؛مضامینی که همگان با آنها آشنا هستند؛چون: عشق و عاشقی،هجران و فراق،امید و آرزو،بیان نارساییها و نامرادیها،شکوهها و گلایهها.
اخوان ر شعر سر کوه بلند از مجموعهی آخر شاهنامه،همین مصراع را در سرآغاز شعرش میآورد و سپس ابتدای هر دوبیتی از این چهارپاره را با الهام از همین شعر محلی،با«سر کوه بلند»آغاز میکند: سر کوه بلند آمد سحر باز ز توفانی که میآمد خبر داد درخت و سبزه لرزیدند و لاله به خاک افتاد و مرغ از چهچه افتاد سر کوه بلند ابر است و باران زمین غرق گل و سبزهی بهاران گل و سبزهی بهاران خاک و خشت است برای آنکه دور افتد ز یاران سر کوه بلند آهوی خسته شکسته دست و پا،غمگین،نشسته شکست دست و پا درد است اما نه چون درد دلش کز غم شکسته (اخوان ثالث،8731:521-621) 7.
باران تند جرجر،بنگر به بام هاجر ای مرد خشکباور،گر کام تر نداری شرشار ناودانها،پر کرده آسمانها این بشنوی از آنها،گر گوش کر نداری (همان:711) اخوان،در غزلی با عنوان بردهی پیر شعر هم که آن را به یادگار شبی بارانی سروده،از ساخت همین ترانهی عامیانه استفاده کرده است: باد را بستم به دوش و ابر را بر سر گرفتم قطره میچکاند چترم،کار چشم تر گرفتم تا سحر دیشب صدای جرجر باران میآمد بام هاجر بود چشمم،زان سبب جرجر گرفتم (اخوان ثالث،4731:993) تعمق در این موضوع و مشاهدهی توجه شاعران نوپرداز به گونههای فرهنگ و ادب عامه،نزدیکی این شاعران را به مردم زمانهی خود از هر نظر نشان میدهد و این نظر را که شاعران مدرن با مردم بیگانهاند و با آنان کاری ندارند،رد میکند."