چکیده:
آموزش زبان دوم هميشه عرصهي ظهور نگرشها و نظريات متفاوتي بوده است كه ابتدا براساس ذهنيات و تصورات افراد شكل گرفتهاند و سپس به دفعات در بوتهي آزمايش تحقيقات علمي اصلاح و ويرايش شدهاند. در اين ميان، ظهور مكاتب فكري در حوزههاي روانشناسي و زبانشناسي نيز بر شكلگيري نگرشها در اين حوزهي ميانرشتهاي بيتأثير نبوده است. اما بين آنچه در كلاسهاي زبانآموزي در جريان است و آنچه كه نگرشهاي غالب برگرفته از يافتههاي تحقيقي پيش روي ما قرار ميدهد، تفاوت كاملاً محسوسي وجود دارد. اين تفاوت در سيستمهاي آموزشي سنتي كه در مقابل تغييرات مقاومت زيادي از خود نشان ميدهند، ملموستر به نظر ميرسد.مسلم است كه بخش اعظمي از فعاليتهاي ياددهي ـ يادگيري رايج در كلاسهاي زبان، متأثر از نگرشهاي معلمين در خصوص پديدهي زبان و موضوعات مربوط به زبانآموزي است. بخشي از اين نگرشها ريشه در اولين تجربيات معلمان در برخورد با زبان دوم دارد كه ساليان قبل بهعنوان دانشآموز كسب كردهاند [لورتي، ۱۹۷۵] و امروزه بهگونهاي پيچيده، باورها، نگرشها و در نتيجه رويكرد آنها را در كلاسها تعيين ميكنند. به نظر ميرسد تأثير نگرشهاي حاصله تا آنجاست كه تجربيات جديد از صافي (فيلتر) اين نگرشها تفسير ميشوند [پيجارس، ۱۹۹۲] و نتايج حاصل از يافتههاي تحقيقي تأثير چنداني بر ويرايش و اصلاحشان نداشته باشد [ريچاردسون، ۱۹۹۶]. لذا ضروري به نظر ميرسد، معلمين با استفاده از ابزار فراشناختي، نگرشهاي خود را مورد بازبيني و ارزيابي قرار دهند و با مقايسهي آنها با نگرشهاي علمي موجود در ادبيات اين حوزه، در راستاي ارتقاي كيفي عملكرد خود گام بردارند.در راستاي تحقق اين هدف، مقالهي حاضر تلاش دارد به بررسي برخي از نگرشهاي زبانآموزي رايج در نظام آموزش و پرورش بپردازد كه با نگرشهاي جديد اين حوزه همسويي ندارند. نظر به اينكه در نظام آموزشي مذكور، متأثر از تعريف سنتي از زبان، تأكيد خاصي بر اجزاي گرامر و واژگان ميشود، تصورات نادرست در اين دو حوزه تمركز اصلي اين مقاله است. در اين راستا، ابتدا نگرشهاي رايج در كلاسهاي زبان انگليسي در دو حوزهي گرامر و واژگان تحت عنوان «تصورات نادرست» (misconceptions) مطرح ميشود و سپس نگرشهاي مذكور با استفاده از نظريات و يافتههاي تحقيقي تحت عنوان «ديدگاه مخالف» (counterargument) به چالش كشيده ميشوند.بديهي است، تغيير آني و دفعي نگرش معلمين هدف اين مقاله نيست، چرا كه نويسنده بر اين باور است كه تغيير مثبت در نگرش معلمين فرايندي طولاني مدت است كه از طريق مسلح كردن آنها با ابزار قضاوت امكان دارد. لذا مباحث مطرح شده تحت عنوان ديدگاه مخالف، بيش از آنكه تجويز يك نگرش باشند، بايد نگاهي متفاوت از منظري ديگر به پديده تلقي شوند كه به استناد علمي بودن، از ظرفيت كيفيتبخشي بهرهمند هستند.
خلاصه ماشینی:
This technique is still considered as a prestigious one because it not only teaches a new word efficiently without the intervening effect of the mother a quantitative point of view, one logical implication of this new mode is that not all proportion of language data can be taken in, acquired, and finally accessed to be seen as language production.
Consequently, those teachers who teach a grammatical point in a particular way in one session and expect their learners to give it back equally and thoroughly in the next session overlook the reducing effect of these intermediate stages and intervening effect of cognitive structure.
Research by Pienemann and Johnson showed that “the acquisition of grammatical structures will be determined by how difficult those items are to process psycholinguistically, rather than how simple or complex they are grammatically” (Nunan, 1988, p.
For most teachers these grammatical morphemes are of different levels of difficulty so it will be logical to grade them according to the perceived level of complexity and teach them in an additive manner.
These teachers believe that those grammatical items which are difficult to teach are difficult to learn and those which are easy to teach are necessarily simple to acquire on the part of the learners.
Current Misconceptions Research on second or foreign language acquisition is trying to find solutions to the problems of language learning.
In doing so, based on what Iranian teachers do as their daily practices for teaching English as a foreign language, their general attitudes toward language and its components will be identified.