چکیده:
تصویر یکی از اساسیترین و پرکاربردترین اصطلاحات در نقد ادبی است.این مقاله به ماهیت تصویر در ادبیات پرداخته است.مفهوم لغوی آن در زبان انگلیسی و معادل فارسی آن را بیان کرده،آنگاه به بررسی چند تعریف مشهور از ایماژ پرداخته است.سپس تصویر را به تصویر واژگانی و تصویر خیال تقسیم کرده و پس از تعریف و تبیین هر کدام،تصویر پردازی در سطح و تصویر اعماق را از هم متمایز کرده و به مساله تحول تصویر در تاریخ ادبیات پرداخته و نشان داده است که همراه با تغییر افق جمال شناسی و نگرشهای فکری-اجتماعی در هر دوره،تصویر نیز دستخوش تحول شده و بلاغت سنتی نتوانسته خود را با تحول تصویر همراه سازد و ابزار تجربه و تحلیل تصویرهای نمادگرا و مدرن را فراهم کند.
خلاصه ماشینی:
هر چند گسترهء معنایی آنها خیلی وسیع است و بر تمامی آرایهها و صناعات لفظی و معنای و حتی کل زبان مجازی اطلاق میشوند؛یعنی بر همهء عناصر سازندهء آثار ادبی که تجسم بخش عینیتاند همه عناصری که با صفت حسی و عینی (concrete) در مقابل ذهنی یا انتزاعی (abstract) قرار دارند.
این معنی از ایماژ(تصور)در کاربرد متداول زبان به کار میرود و با اصطلاح ایماژ در نقد ادبی و بلاغت متفاوت است.
تصاویر رئالیستی و ناتورالیستی نیز عین حقیقت واقعاند و قابل تاویل به چیزی غیر از خود نیستند؛بنا بر این نمیتوان این تصاویر را براساس دستگاه بلاغت تاویل تحلیل کرد؛چرا که تصویرهای سمبولیستی و سوررئالیستی صورت مادی و تجسم مفاهیم روحی پنهان و دست نیافتنیاند،سویهء پنهان این نوع تصویرها با واقعیت خارجی و تجربهء حسی بیگانه است.
اصطلاح تصویرپردازی (imagery) در ادبیات به دو مفهوم به کار میرود: 1-نویسندهای که زبان واقعی و قاموسی را به منظور انتقال یک تصویر بصری(یک عکس طبیعی از اشیا)به ذهن خواننده به کار ببرد،به تصویرپردازی دست زده است.
تشبیه قد بلند به سرو که روزی شعر بزرگی به شمار میآمده،در گذر زمان مبتذل میشود و تاثیر هنری خود را از دست میدهد و شاعر از تکرار آن در شعرش تن میزند؛چرا که این تصویر متعلق به آفرینندهای پیش از اوست از همینجاست که ساختارهای خیال و ایماژ نیز در گذر تاریخ متحول میشوند و روز به روز از حس به ذهن در حال حرکت است و زمان به زمان روی در پیچیدگی و انتزاعی شدن دارد.