چکیده:
این مقاله ابتدا بستر تاریخی تجدد را در مغربزمین و سپس مبانی فکری و روشنفکری سکولار ایران را بررسی و اثبات میکند که این نحله، پدیدهای استعماری بوده و بدین منظور،استراتژیهای گوناگونی از جمله پروتستانیزم اسلامی یا اسلام اصلاحی را اجرا کرده است. گفتمان روشنفکری که کانون توجه این مقاله است،روشنفکری مولود انقلاب اسلامی ایران که ما آن را روشنفکری اسلامی مینامیم نیست، بلکه گفتمانی غربگرا و دینگریز است که با تابش پرفروغ اسلام در عصر حاضر،بهگونهای خودخوانده،از عنوان«روشنفکری دینی»سود جست تا بتواند توجه جوانان تشنه زلال اندیشه دینی را به خود جلب کند. مهمترین بحث در این مقاله،رویکرد گفتمان مزبور در موجهه با انقلاب اسلامی است و اینکه برای استحاله تفکر ناب اسلامی،سیاست کهنه اسلام اصلاحی را در پیش گرفته است.
This article initially investigates the historical grounds of modernity in west and then the bases of secular enlightenment in Iran and proves that this school is a product of colonialism and therefore has executed different strategies such as Islamic Protestantism or reformist Islam. Enlightenment discourse which is the core of this article is not the Islamic enlightenment that is born out of Islamic revolution but a westernist and anti-religious discourse which independently took advantage of "religious enlightenment" title after Islam’s shining in the current age to attract the attention of younger generation who are thirsty for clear Islamic thoughts. The most important discussion in this article is the approach of this discourse facing the Islamic revolution and that it has taken the old policy of reformist Islam to transform original Islamic thoughts
خلاصه ماشینی:
گفتمان روشنفکری که کانون توجه این مقاله است،روشنفکری مولود انقلاب اسلامی ایران که ما آن را روشنفکری اسلامی مینامیم نیست، بلکه گفتمانی غربگرا و دینگریز است که با تابش پرفروغ اسلام در عصر حاضر،بهگونهای خودخوانده،از عنوان«روشنفکری دینی»سود جست تا بتواند توجه جوانان تشنه زلال اندیشه دینی را به خود جلب کند.
(جهان بگلو و صدری،3831:4) اختصاص دین به عرصه خصوصی(زیبا کلام،2731:08)و اعتقاد به محدود بودن آن،محور مشترک گفتمان روشنفکری سکولار و روشنفکری دینی است؛زیرا هردو،رسالت روشنفکری را برپایی جامعه مدرن میدانند؛جامعهای که در آن،دین نمیتواند در حوزههای سیاسی و اجتماعی حضور داشته باشد،گرچه بیشترین مدارای با دین،اجازه حضور آن-از باب تسامح-در حوزه خصوصی و یا به عبارتی فردی(جعفریان،1731:51 و 61)است.
که تبلور هریک،شامل صدها اثر گرانسنگی است که در گنجینه تاریخ مزبور،هویت فرهنگی ایرانیان را تعین میبخشد،آیا میتوان استقلال فرهنگی ایران را از اسلام ادعا کرد و بهعنوان یک پروژه روشنفکری وارداتی،لزوم ترجمه فرهنگی دین را پیشنهاد کرد؟حال آنکه،فرهنگ نوین ایرانزمین که در این پروسه تاریخی تکوینیافته،به روشنی،تلقی اسلامی از فرهنگ ایرانی را متبلور میکند و اسلام را با همه موجودیت روشمندش،بهعنوان هویت خود منعکس میسازد.
مهمترین استراتژیهای غرب جدید برای رفع مانع معرفت دینی و بهویژه حکومت اسلامی در ایران،استحاله دین و تهی کردن آن از ابعاد آسمانی است که روشنفکران ایرانی آن را برعهده دارند؛روشنفکرانی که به صورت جدی،تحریف جوانب گوناگون دین مقدس اسلام را وجهه همت خود ساخته و با عنوان فریبکارانه نوگرایی دینی،بهطور غیرمتدولوژیک و متعارض با اصول فهم شریعت،اصول و فروع اسلام را مورد دستبرد قرار میدهند.