خلاصه ماشینی:
"مفاهیمی که در آثار فیگوراتیو این نمایشگاه بهندرت چیزی قابل بحث در خود دارد شاید از میان آنها تنها بتوان به تازگی موضوعاتی که شاهرخینژاد روی آن دست گذاشته اشاره کرد و نه حتی به صفحههای پر از چهره مرشدلو یا فضاهای تصنی رکسانا منوچهری در آثار کسانی چون مورد اخیر دوباره همان حرفهای تکراری و خوانشهای سطحی و به اصطلاح تازه از سنت جلوتر از بقیه عناصر حرف میزنند؛فیگورهای قلمگیری شده در فضاهای لوکوربوزیه به راستی حرفی برای گفتن ندارند و نشانههای مفهومی در جاهایی از اثر هم مشکلشان را حل نمیکند.
هرچند فضاها و رنگهای به کار رفته نشان از فهم بصری بالا و شخصیشده در هنرمند دارد اما (به تصویر صفحه مراجعه شود) فرشید شفیعی (به تصویر صفحه مراجعه شود) علیرضا آدمبکان شاید ادامه همان فضاها و منسجم کرد نشان بدون فیگورهای کمال الدین بهزاد مخاطب را بیشتر با اثر درگیر کند همانگونه که فضاهای شاهرخینژاد،این انرژی را دارد.
تاریخ نقاشی نشان داده است که هنگامی که تکنسینی صرف،بخواهد حرفهای روشنفکرانه و یا حتی تمهای سیاسی را در اثرش حادث کند عمدتا چیزی جز شعارهای آزاردهنده و سطحی از خود باقی نمیگذارد اما چاره کار کجاست وقتی استاد و گالریدار و عدهای امضاخر،همین کارش را تحویل میگیرند و از سویی دیگر به اصطلاح منتقدانی که سواد و تسلط به زبان و منابع نقد معاصر ندارند تحسینش میکنند و او نیز تا ابد آن را ادامه میدهد."