خلاصه ماشینی:
"نکتهای که باز هم نظرم راجلب کرد این بود که طراحیای که طنز را بهوجود میآورد؛نه طنزی که به خاطر اغراق در(به تصویر صفحه مراجعه شود)طراحی به وجود میآید.
شما اگر ارزشاش را دارد فکر کنید که چرا این اتفاق افتاده است.
میگویند طنز موقعیت را اگر برای نفر دیگری تعریف کنی،دیگر اهمیتی ندارد چرا که او در آنموقعیت قرار نگرفته است.
پس آدرم کافه میآید که چه کار کند،وراجی کند دیگر،اینقابلیت را خودم بیش از هر آدم دیگری دارم!بیشتر وصف این آدمهاست.
من هروقتت کار میکنم نگاهی جدیدی به گلزاری دارم و این نشان میدهدکه کافی است کاری که میکنی در ذهن چند نفر تأثیر بگذارد.
پدرم استعدادهای خیلی خوبیداشت و همهچیز را با موفقیت تمام به باد داد!البته این تنبلی مزمن هم از او به من رسیده است!اما استعدادهایش را میان ما سه برادر تقسیم کرد که هر بخشاش به یکی از ما رسید.
شما وقتی مطبوعات راآنقدر جدی میگیرید که میشود تنها منبع درآمدت،آنوقت مجبوری به دلیل دستمزد کم،زیادکار کنی و محال است کسی که تماموقت کار میکند اشتباه نکند.
این حس را به من منتقل کرد یعنی الان یکی ازلذتبخشترین کارهای دنیا برای من طراحی کردن است.
وقتی کارم عرضه میشود و بامخاطب ارتباط برقرار میکند آنوقت آدم خوشبختی هستم و خیلی برایم مهم ست.
بنابراین حسن یک جامعه چندصداییدر این است که هر هنرمندی بتواند کارش را انجام دهد تا یکی از آن پنجرهها را باز کند تا هوایتازهای به ذهن و مغز انسانی برسد."