خلاصه ماشینی:
"روزها به همینمنوال میگذشت و هرچقدر خدمت سیامک بهروزهای پایانی نزدیک و نزدیکتر یا به قولیقدیمیتر میشد،متأسفانه از تعهد او هم نسبتبه حفظ بیت المال کمتر میشد تا اینکه در آخروقت اداری یکی از روزها،او در میدان آزمایش ودر نبرد با شیطان هواوهوس کم آورد و براحتیمغلوب شد؛بله سیامک که چندین ماه خیلیخوب و صادقانه خدمت کرده بود،فریب وسوسهشیطان را خورد و با سوءاستفاده از موقعیت کاریو اعتماد مسؤولین،یک فقره چک سفیدامضا کهبرای مواقع ضروری تنظیم شده بود را با هتکحرز از داخل کشوی میز به سرقت برد و با نوشتنمبلغ کلانی در آن و ارائه به بانک،وجه آن رادریافت نمود.
بعد از اخذ وجه از بانک سیامک دراولین مرخصی خود با جمع کردن دوستانش بهدور خود،بیمحابا به حیفومیل خرج کردنپولها پرداخت و از همان پول یک دستگاه موتورسیکلت خرید که مورد تعجب و سؤال خانوادهاشنیز بود،اما در مورد خرید موتور سیکلت گفتکه از طریق یگان خدمتی موفق به اخذ وام بلندمدت شده است."