خلاصه ماشینی:
«آقا شما چند سال است که کتابفروش هستید؟» «4 سال» «قبل از این چهکار میکردید؟»«هیچی،بیکار بودم.
» سراپا گیج و مبهوت میپرسیم:«شاهنامۀ بایسنقری مگرچهطورشاهنامهای است؟» «مال بایسنقر است دیگر!»«عجب!» «چهارده سال پیش چاپ شده،به افتخار جشنهای دوهزار و پانصدساله» «آهان،حالا فمیدیم.
تاریخ ناپلئون بود که از انگلیسی ترجمه شده بود،به خط محمد رضا تبریزی،تذهیب زیبایی داشت از اکلیل و طلا،با قطعرحلی،با چند تا کتاب فرانسه از خانم تاج ملک دختر عضد الدوله روی هم،خریدم 10 هزار تومان.
آلودگی کتاب خوب است و نمیتوانم این کار را ترک کنم.
«چند سال است که کتابفروش هستید؟» «بیست و چند سالی میشود که در این کارم،از سن 16،17 سالگیشروع کردم،دیپلمه هستم و الآن 41 سال دارم.
» «خودتان هم کتاب میخوانید؟»-«بله» «چه نوع کتابهایی؟»-«من بیشتر تاریخی میخوانم» -«آخرین کتابی که خواندید چه بود؟» بعد از مکث طولانی«سفر شاه»-«آخرین سفر شاه؟» -«بله» «چند جلد کتاب در اینجا هست؟» «حدود 2000 جلد،موضوعات آن مختلف است.
بدیهی است که عواملی چون عدم تجدید-چاپ،پائین بودن تیراژ و نفاست و ارزش هنری برخی از کتب،پیدایشبازار سیاه کتاب و چنین اماکنی را سبب میشود،براستی برای جلوگیریاز بوجود آمدن و گسترش بازار سیاه کتاب چه باید کرد و علت اصلیدر کجاست؟آیا راهحل،تجدید چاپ بسیاری از کتب نایاب نیست؟اینطوربرمیآید که اینگونه کتابفروشان که متأسفانه از تحصیلات چندانیبرخوردار نیستند،حرفه خود را کسبی چون کسبهای دیگر میپندارندو این از نحوۀ سخن گفتن دربارۀ کارشان و اصطلاحاتی که به کارمیبرند و حتی محیط مغازهشان به روشنی پیدا است.