چکیده:
امروزه مراکز علمی و پژوهشی نقش بسیار مهمی در پیشرفت و توسعه جوامع ایفا می کنند. نظام آموزش و پژوهش و سازمانهای متولی آن به لحاظ پیروی از الگوهای جوامع صنعتی کمتر توانسته اند ارتباط منطقی لازم را با شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور برقرارکنند، این امر قبل از هر چیز ریشه در عدم شناخت واقعی از محیط دارد و الگوهای بکار گرفته شده از تناسب لازم با وضع- موجود برخوردار نیستند، یکی از عمده تربن موانع در راه تحقق اهداف مراکز علمی و پژوهشی مانند دإنشگاهها،- کتابخانه ها و مراکز تحقیق و توسعه در جامعه اطلاعاتی که اطلاعات در آن بسرعت تولید می شود و در اختیار دیگران قرار میگیرد، ساختار سازمانی آن مراکز است زیرا به جای تسهیل در جریان روند تولید و در اختیار قرار دادن اطلاعات، مواخ بیشماری را در این راه ایجاد میکندکه مستلزم بازنگری و تجدیدنظر و طراحی مجدد با توجه به مقتضیات امروزی است. در این مقاله سعی شده اسلت با بررسیهای انجام شده، ساختار سازمانی مناسب برای این مراکز پیشنهاد شود.
خلاصه ماشینی:
"{Sتوانا بود هر که دانا بود#ز دانش دل پیر برنا بودS}و نیز در قرن آینده هر کس در هر جا و هر زمان آغاز سخن کند بگوید: {Sبه نام آنکه جان را فکرت آموخت#S}با توجه به موارد مذکور،ملاحظه میشود که حرکت جامعه و جهتگیری آندر قرن آینده به چه سمت و سویی خواهد رفت و همچنین نقش برجستۀ مراکزعلمی و پژوهشی در فناوری ارتباطات و اطلاعات بیش از پیش روشن شود و لذا درطراحی ساختار سازمانی این مراکز باید به گونهای حرکت کرد که متناسب با حرکترو به رشد جامعه،توسعه را تداوم بخشد و ابزاری در جهت تحقق اهداف این مراکزباشد.
این ساختارها موارد زیر را دربر میگیرند: -پویا و زنده و استانداردهای رفتاری آن اندک -تخصص افقی شغل بر مبنای آموزشهای رسمی -گرایش به گروهبندی متخصصان در واحدهای مبتنی بر وظیفه برای انجام دادنکارهای داخلی سازمان و پراکندگی آنان در گروههای کوچک پروژهای مبنی بربازار -پشتگرمی به ابزار برقراری رابطه -سازگاری رویارویی به عنوان مکانیزم اصلی هماهنگی در درون گروهها و بین آنها -عدم تمرکز گزینشی در گروهها و نیز در درون آنها -ترکیبهای گوناگون از مدیران صف و ستاد و کارشناسان عملیاتی لذا سازمانی که هدف اصلی خود را نوآوری و همپایی با توسعه فناوریارتباطات و اطلاعات میداند باید در ساختار خود،راهبرد گذاری را فرایندی پویا وپیاپی بداند و این امر پراکندگی اختیار را اجتنابناپذیر میکند،زیرا گروهی کوچکاز کارشناسان،یعنی برنامهریزان ردههای بالا نمیتوانند راهبرد سازمان را تعیینکنند(چندلروسیلز،1971)6."