خلاصه ماشینی:
"یک کارگردان خوب از بین چند مکان بهترین آنهارا انتخاب میکند اما کارگردان ناوارد این را نمیداند و دوربین رامرتب حرکت میدهد،با زاویهها بازی میکند و سعی میکندانواعکلکهای تصویری را امتحان کند و فراموش میکند که قرار نیستدوربین توجه کسی را به خود جلب کند بلکه باید چیز دیگری راکه همان موضوع داستان است با وضوح و شفافیت هرچه بیشترنشان دهد.
این داستان،کاملا اخلاقی است چون نشان میدهدکه وسوسۀ مواد مخدر واقعا اغواکننده است و همۀ کارهای ما دارایاثر و نتیجهای هستند و وقتی کسی به زندگی خود گند میزند بایدمنتظر عواقب آن نیز باشد.
وقتی شخصیتهایی خلق میکنیم کهدر جهت کسب خوبی،شجاعت و موفقیت تلاش میکنند،کسانیکه میل به سستی و یا آزمندی دارند اما از آن اجتناب میکنند،ماداستاننویسها امکان آشنایی خوانندگان خود با کسانی را فراهممیکنیم که منش و رفتار پسندیدهشان،ارج نهادن به ادب و احترامو ثبات اراده و بلندنظریشان نسبت به دیگران به ما نشان میدهدکه چهگونه میتوان انسان بهتری بود و شاید بتوان امیدوار بود کهدنیا را بدتر از آنچه که هست ترک نخواهیم کرد.
*گویی داستان قبل از آنکه حتی در قالب کلمات جاری شود،پیشاز آنکه شخصیتها و اتفاقاتش شکل بگیرند،زمانی که فقط یک ایدهاست،مشتی از چیزهای کوچک و ضعیف،به در خانه ما آمده و در زدهاست یا اینکه در آستانۀ خانۀ ما به انتظار نشسته است،ما مجبوریماز آن مراقبت کنیم،چه کار دیگری میتوان کرد؟باید آنقدر از آنمحافظت کنیم تا کاملا نسبت به خود اطمینان پیدا کند و در قالبیکه میخواهد قرار بگیرد."