چکیده:
یکی از مقاطع حساس در مطالعه هویت ایرانی، شکل گیری الگوی هویتی مبتنی بر ناسیونالیسم در دوره پهلوی اول است. این مقطع از آن جایی شایسته بحث و تامل جدی است که ادرکات و تصوراتی که در ساختار سیاسی دوره پهلوی اول ترویج شد، مبنای مباحثات و مجادلاتی شده است که تا به امروز امتداد یافته است. پژوهشگران این حوزه با این واقعیت مواجه اند که آن چه که در این مقطع در چارچوب سازوکارهای سیاسی در جهت ترسیم وحدت ایران جریان یافت بر جریانی نوظهور در عرصه هویت رسمی ناظر است که توانست با ایجاد تمرکز در منابع قدرت، فرایندهای یکسان سازی را در چارچوب سرزمینی ایران به نمایش بگذارد. این مقاله می کوشد تا ضمن فهم روند تثبیت الگوی هویتی ناسیونالیستی پهلوی اول(1320-1300)، عناصر و مؤلفه های درونی آن حول چهار محور اصلی وحدت کشور، باستان گرایی دلبستگی به وطن، تداوم سلطنت و موقعیت محوری شاه مورد تحلیل قراردهد. هدف این است که دریابیم؛ در پرتو نگرش ایدئولوژیک حاکم، چه تعابیر و ادراکاتی از هویت ایرانی عرضه شد؟ هویت ایرانی در این مقطع، در قالب چه مفاهیمی مورد توجه قرار گرفت؟ دلایل فروغلتیدن آن در دام اقتدارگرایی مبتنی بر نظم سلطانی چه بود؟ عناصر و مؤلفه های محوری مدرنیزاسیون ترویج شده کدام اند؟ ناسیونالیسم شکل گرفته در این مقطع، حامل چه مفاهیم، نگرش ها و چشم اندازهایی است؟ پویش های فکری- سیاسی بروز یافته در این مقطع دارای چه ویژگیهایی است؟
خلاصه ماشینی:
"این نوع ناسیونالیسم وحدتمحور تلاش مینمود هویتهای اولیه و از پیش موجود جامعه ایرانی را در قالبهایینظیر هویت خانوادگی،ایلی،قبیلهای و طایفهای به سطحی فراگیرتر یعنی در چارچوبیملی تحویل نماید؛زیرا آنچه که در این مقطع عنصر محوری تلقی میشد نه اندیشهحکومت قانون یا حاکمیت مردم،بلکه تحقق نوعی یگانگی ملی بود که در پرتو آناغتشاش و تنش در مبانی هویتی التیام یابد )041:1991 ragezumA( .
این نوع تلقی از ناسیونالیسم گرایشی عمیق و مجدانه برای دستیابی به وحدت سیاسیدارد که به معنای نوعی یکسانسازی و ایجاد هویتی سراسری است که تصور بر این استاز طریق نفی اختلاف عقاید،مبارزه با خردهنگری در تمام سطوح اجتماعی-سیاسی،زبانی و اداری و از میان بردن اغتشاشات داخلی و مبارزه با عصبیتهای سنتی،قبیلهای،محلی و قومی تحقق مییابد.
سیاسی ضمن پیوند دادن ایده ناسیونالیسم بایکسانسازی پوشش معتقد بود شرط تحقق این امر نفی تمام پوششهای سنتی و پذیرشلباس اروپایی بهعنوان معیار واحد ملی است: ما فکر میکنیم منطق اصلی این سیاستگذاری این احساس بود که تقلید از ظواهربیرونی اروپاییها نمیتواند انطباق با اندیشههای جدید را تسهیل کند،ازاینرو ممنوع کردن جامه بلند،کلاه،جملگی میتواند بهعنوان حرکتی علیه سنتگرایی باشد که بهطورقطع چارهای جز تسلیم در برابر پیشرفتهای تمدن غربی ندارد )522:3991 ibahehC( .
متأثر از این نگرش،فعالیتهای رسمی برای اروپاییسازی پوشش بهعنوان زبانمعیار پیشرفت آغاز شد که در مرحله اول بیشتر یکسانسازی پوشش مستخدمین دولتی رامدنظر قرار میداد؛اما در ادامه با طرح جایگزینی کلاه پهلوی به جای کلاهها و دستارهایسنتی و سپس کلاه شاپو(که وجههای بینالمللی داشت تا ملی)،منع استفاده روحانیون ازپوشش سنتی(بهجز مجتهدین،مفتیها و کسانی که از عهده آزمون رسمی دولت برآیند)،و کشف حجاب زنان فضای عمل و اجرای گستردهتری مییافت."