خلاصه ماشینی:
"از همان ابتدا،اسماعیلیان به تکون جنبههای مختلف تفکر ویژهء خود مبادرت ورزیدند و متفکران بسیاری در سرزمینهای عربی و ایرانی کتب و رسائل مهمی دربارهء اصول عقاید اسماعیلیه،بویژه در زمینهء امامت و تاریخ ادواری بشریت و دیگر مطالب باطنی و تأویل آنها،تألیف کردند.
ولی درنهایت امر،این داعیان اسماعیلی که به کلام شیعی و اصل امامت وابستگی عمیق داشتند،فلسفه را در خدمت اندیشههای مذهبی خود قرار دادند و لذا همواره بر اطاعت از امام وقت و سلسله مراتب دینی،که او برای تعلیم پیروان خود معین کرده بود،تأکید داشتند و به عقیدهء آنها این تنها راه رستگاری بشر بوده است.
در واقع ناصر خسرو و داعیان متقدم،در سرزمینهای ایرانی با آنکه شدیدا تحتتأثیر اندیشههای فلسفی زمان قرار داشتند،خود را در زمرهء فلاسفه نمیانگاشتند؛و از طرف دیگر،به علت نقش مهم فلسفه در نظامهای فکری آنها،در زمرهء متکلمین نیز به حساب نمیآمدند.
ولی ناصر خسرو همانند دیگر متفکران اسماعیلی دورهء فاطمی،بهطور مساوی بر ظاهر و کشف باطن دین تأکید دارد،بهگونهای که انجام دقیق احکام الهی و آگاهی از معانی باطنی آنها را یکسان ضروری میداند و هردو را برای رستگاری آدمی واجب میشمارد.
همانطور که ذکر شد؛ناصر خسرو نیز در نظام فکری خود همانند داعی سجستانی گسترشدهندهء مکتب خاص کلامی-فلسفی اسماعیلیان دورهء فاطمی بوده است.
مؤلف دربارهء ریشههای اسماعیلی-کلامی و نو افلاطونی-فلسفی تفکر ناصر خسرو نیز تقریبا سکوت کامل اختیار کرده و تنها به ذکر پارهای از آیات قرآنی و احادیثی که در نوشتههای او نقل شده اکتفا کرده است."