خلاصه ماشینی:
"اما من چون مدتی معلم ادبیات بودهام،اطلاعاتی درحوزۀ واژگانی گردآوری کردهام که در متون ادبی یا در زبانفارسی کاربرد بیشتری دارد؛بنابراین میتوان گفت مجموعۀمتون فارسی در یک حوزه نوشته نشده است.
مثلا شاهنامه درحوزۀ توس با زبان معیار،ترجمۀ تفسیر طبری در ماوراء النهربا بهرهوری از فارسی کاربردی در آنجا نوشته شده است.
متون چاپ شدۀ 50 سالاخیر،واژگان تازهای را نشان داد؛مثلا همین چند کار من یاکارهای گستردۀ دیگران را درنظر بگیرید،واژگانی را دارد کهدر بسیاری از فرهنگنامههای پارسی اصلا ضبط نشده است.
اینادامه پیدا میکند و کتاب«تکمله الاصناف»هم که چاپمیشود،حوزۀ ماوراء النهری است چون اثری از نویسندهایاهل کرمینی است که در 17-16 فرسنگی بخارا قرار داشتهاست و حدود 1000 واژه سغدی در این کتاب بهکار رفتهاست که در هیچ فرهنگ فارسی نیامده است.
گونهشناسیراه تازهای را برای ما میگشاید اما اینکه چطور میشود همهرا متوجۀ گونهشناسی کرد و کاربرد زبان در حوزه و دوره را بههمگان نشان داد و گفت که دیگر سبکهایی مثل خراسانیو عراقی وجود ندارد.
*دومین بحثی که فقدانش در دانشکدههای ما حس میشود،بحث متنشناسی و روشهای متنشناسی است؟نظر شما دراینباره چیست؟ ما حوزههای زبانی مختلفی دایم:حوزۀ سیستان که ترجمۀقرآن قدس در آن انجام شده است و به کلی ساختار زبان آنبا ترجمۀ تفسیر طبری متفاوت است؛یعنی اینقدر تفاوتدارد که نمیشود این دو را باهم سنجید(گاهی میتواندوگونۀ زبانی را باهم بسنجید اما در این مورد امکانپذیرنیست.
یا کتاب«محمدی خمکی»کهواژههای سیستانی را نوشته است،واژههایی را آورده استکه در قرآن قدس یا معظم الاسواء بهکار رفته است و هنوزدر آنجا زنده است و کاربرد دارد اما ساختار قرآن قدس کهشبیه ساختار زبان پهلوی بوده است،دیگر وجود ندارد."