خلاصه ماشینی:
"والدین حتی حاضر نیستند به تجارب گذشتهیخود برگردند و اشتباهات امروز فرزندانشان را عینادر گذشتهی خود ببینند استفاده والدین از ایناهرم قدرت(چون کودکان آنها منبع پراهمیتیمیدانند)برای تأثیرگذاری بر فرزندان نوعی تسلطکاذب است.
والدین بهدلیل وابسته بودن کودک برای ارضای نیازهایش،بر فرزندان خود تسلط دارند.
این منبع تسلط میتواند برایکودکان دو ناراحتی ایجاد کند براساس نظریهی خود رهبری(ریان ودسی،2000)وقتی نیازهای فرد برایرقابت،وابستگی و خودمختاری ارضامیشود،احتمالا انگیزش درونی برانگیختهمیشود افراد دارای انگیزش درونی،درانجام فعالیتهای خود،توجه،هیجان واعتماد به نفس بیشتری دارند انگیزش درونی در اثر تنبیه،تهدید بهتنبیه شدن و ارزشیابیهای تحت فشار(مثل امتحانات سخت)و قرار دادنضرب الاجل برای فرد و حتی رهنموددادن،تضعیف میشود کودک در سالهای اولیه،دارای انگیزشدرونی است.
آثار سلطهگری و کنترل کودکان *مهمترین اثر سلطهگری این است کهکودک فرصت شناخت نیروهای درونی خود رااز دست میدهد.
*والدین باید از پاداش و تنبیههایی استفادهکنند که برای کودک جذابیت داشته باشد تا ضامنعمل باشد واین مستلزم این است که مدام در اینمورد فکر و برنامهریزی کنند.
*والدین باید مدام،سلطهگری خود را حفظکند؛یعنی کودک را در حالتی از ضعف،محرومیتو وابستگی نگه دارند وگرنه دیگر این روش کاراییلازم را نخواهد داشت.
*اما تأثیر بهخصوصی که سلطه و کنترلوالدین بر فرزندان میگذارد-که در این گفتار ما برآن تمرکز کردهایم-شکلگیری انگیزش بیرونی ودر واقع کانون کنترل بیرونی است.
در تعلیم و تربیت و شیوههای فرزندپروریما مخالف شکلدهی رفتارهای قانونمند و ایجادانضباط نیستیم،آنچه مورد مخالفت واقع میشودشیوههایی است که واکنشی منفی در کودکان ایجادمیکند یا کودک را از استعدادها و توانمندیهایبالقوه باز میدارد: *بهترین شیوه برای شکلدهی رفتارهایمثبت،الگودهی منظم و با ثبات است؛بدون این کهنیاز به گفتار و سخنرانی باشد."