خلاصه ماشینی:
"چرا هرکس فیلمهای شما را میبیند با خودش فکر میکند کهاین داستانها و این صحنهها آشناست؟ این خیلی طبیعی است!من در کارم از بسیاری از کارگردانهاو فیلمهاشان و حتی نویسندهها تأثیر گرفتهام.
اول فکر کردم اسمش را بگذارم«شیطان زنده» (evilivE) ولی بعد که طرح فیلم کامل شد،دیدم این اسم به آن نمیآید واسمش را گذاشتم«عطش».
ولی این نکته را یادتان نرود کهموضوعهای آنها در جامعه بسیار رایج است و من فقط کمی خیالبه آن افزودم.
بله!عشق در جامعه رایج است،ولی انتقام چه؟انتقام این قدررایج است که شما سه فیلم دربارهاش بسازید؟ سه فیلم که هیچ!من میتوانم ده فیلم با این موضوع بسازم.
شما برای درآوردن این تراژدی در«همدردی با آقای انتقام»و«رفیق قدیمی»،از مردها استفاده کردید،ولی در«همدردی با بانویانتقام»به سراغ زنها رفتید؛دلیلی برای این کار داشتید؟ درست است.
گرچهمحدودیتهایی وجود داشت که من نمیتوانم آنها را توصیف کنم،این فیلم برای این موفق شد که پر از ویژگیهای خانمانه بود؛برایمثال وقتی نقش اول فیلم،کیومجا،پس از آزادی با خانوادهاشملاقات کرد و وضع آنها را دید،تصمیم گرفت که انتقام بگیرد.
شما برای این کار از چه نمادهایی استفاده میکنید؟ فیلمهای من پر از نمادند؛برای مثال در فیلم«همدردی بابانوی انتقام»،رنگ سفید نان سویا و تافو،شمعهای قرمز و خون،سلاحهای سیاه و کتهای چرمی نماد خلوصاند،که در یک دقیقهاز فیلم پشت سر هم نشان داده میشوند.
البته معنی نمادها در فیلمهای من بافیلمهای دیگر تفاوت دارد؛برای مثال در همۀ فیلمها آب نماد زندگیاست،ولی در«رفیق قدیمی»این آب نماد غرق شدن یک آدم استیا در صحنهای دیگر از این فیلم شما دائهسو را میبیند که روبهرویعکسی سیاه و سفید ایستاده است."