چکیده:
در این نوشتار نویسنده در پی کاوش برخی شاخصها،دلالتها و ابعاد اجتماعی نظامی که دکتر علی شریعتی میپسندیده و در کتاب امت و امامت و سایر آثار وی آمده است،میباشد. روش نویسنده،در دستیابی به این مقصود،بهرهگیری از ده پرسشی است که جوئل شارون آنها را بنیادیترین پرسشهای جامعهشناختی و جامعهشناسی میداند و برای یافتن پاسخ آنها از لابلای آراء و اندیشههای شریعتی به کار گرفته شده است.اما،در هر حال،معتقد است که این روش کاملا کمال یافته نیست. وی خاطرنشان میسازد که نگاه شریعتی به مسألهی امت و امامت،برخلاف نظریات اسلاف که موضوع را در حوزههای اعتقادی،کلامی و فلسفی کاویدهاند،نگرشی نو از زاویهی اجتماعی-سیاسی است و این،اختلاف در اصل اعتقاد نیست. چنانکه از نظریات شریعتی بر میآید باید در فهم دین تجدید نظر نمود و از افراط و تفریط پرهیز کرد. در ادامه،برداشت شریعتی را از هویت انسانی در قالب تقوای پرهیز و تقوای ستیز بر میشمارد و علل عقبماندگی مسلمانان در روزگار اخیر را تقوی پرهیز ذکر میکند. در این تحقیق بر اهمیت و تأثیر هجرت،به عنوان یک رکن اساسی در تغییر اجتماع و تحول طبقاتی درصدر اسلام اشاره شده است و آن را سرمنشأ شیوه و سبک زندگی جدید افراد در اجتماع میداند. براساس نظام امت و امامت،فرد،آزادی بدون هدف را دنبال نمیکند،بلکه آزادی فرد در میان امت با مسؤولیت و تعهد همراه است.شریعتی فرد را در جامعه از تخصصی شدن برحذر داشته،زیرا به نظر وی خطر تکبعدی شدن،متخصص را تهدید میکند و در عین حال جامعهی عصر پیامبر صلی الله علیه و اله و شخص پیامبر صلی الله علیه و اله را،که در همهی میدانها و عرصهها فعالیت میکردند،به عنوان الگو و اسوهی مطلوب معرفی مینماید. نگارنده بر این باور است که عنصر رهبری در نظرگاه شریعتی موجد دگرگونی در نظام اجتماعی است. در پایان به شرایط ویژهی عصری و کاهش نابرابری پرداخته،ضمن به خطا رفتن ذهن در تعمیم مسائل،نابرابری را معلول تعبیر نادرست از دین در جهات اقتصادی و در شرایط ویژهی عصری بیان میدارد.
خلاصه ماشینی:
"با توجهی به متد تحقیق دربارهی امت و امامت بود که این دریچه باز شد و به دنیایی تازه راه یافتم،آنگاه دیدم که مسألهی امامت،که از طریق فلسفی و کلامی برایم قابل پذیرش نبود،با دید علمی جامعهشناسی سیاسی چنان شکوه و عمق و عظمت و ضرورت حیاتی و اجتماعی و انسانی پیدا کرد که هرگز هیچ مسألهای در برابر من این اندازه قدرت و قاطعیت نداشته است...
نخست درکی است که(آنگونه که گفته است، نوآوری خود اوست و)از تاریخ عقاید اجتماعی و مذهبی دارد و برپایهی آن از دو مرحلهی«نهضت»( Movement )و«نهاد»( Institution )سخن میگوید؛و با این روش تاریخ صدر اسلام و تاریخ تشیع را در مرحلهای که شعور و هرم و حرارت و رشد و تکامل همراه آن است؛و در مرحلهای دیگر که عقیده در شکل نهاد با قدرت سیاسی پیوند یافته و به رکود گراییده است،سخن میگوید و به ویژه بر«تشیع علوی و تشیع صفوی»انگشت میگذارد.
من با ایمان به وجود علمی به نام تاریخ و جامعهشناسی یعنی اصول ثابت و کلی که جامعهی بشری براساس آن زندگی میکند و تحول مییابد،معتقدم که تأویل آنها یعنی تحلیل این قوانین و تلاشهای کلی پیشساخته-و لو علمی-بر یک جامعه در یک حالت جزئی،یا مسائل اجتماعی یک دوره تاریخی در یک جامعهی مشخص،موجب میشود که هم هیچگاه به نقض یا بطلان آنچه فلسفهی تاریخ یا علم جامعهشناسی مینامیم،پی نبریم(زیرا آنها را اصل ثابت گرفتهایم و ملاک قطعی،و حقایق و واقعیات را بر آنها میگذرانیم و میسنجیم،نه آنها را بر حقایق و واقعیات)و هم هیچگاه به کشف تازه و استخراج اصل یا استنتاج بدیهی که در آن قوانین و قالبهای قبلی نمیگنجد،نرسیم و هر وقت در برابر یک پدیدهی کاملا بدیع و بیسابقه قرار بگیریم،آن را به گونهای توجیه و تحریف کنیم تا با موازین قبلی اعتقادیمان قابل تطبیق و تحلیل باشد..."