خلاصه ماشینی:
"ضمنا پاسخ هر پرسش دشواری را نیز میداند و درهمان حال به عنوان هوشمندترین ابزار«جرمشناسی»به کار گرفته میشود و گرچه ظاهرا به زور به خواننده تلقین میشودکه او یک دستگاه،به عبارتی یک ماشین است،ولی این موضوع در رمان به شکلی باورپذیر محقق نشده و تناقضات زیادیایجاد کرده و همزمان یک پرسش بدیهی هم بهجا گذاشته است:اگر ماشین است،پس چگونه به همهی مکانها و جاها واردمیشود و هیچ محدودیتی برای رفتار و گفتار او وجود ندارد؟به سطور زیر توجه کنید:بهطور ضمنی و برخلاف ادعاهای خودروبات(مالک)و نویسنده،چنین استنباط میشود که او تفکر و احساسات هم دارد،چون هم میاندیشد و نظریه میدهد و هممیداند که احساس شگفتی و نفرت چیست: مالک که هنوز دست از نظریهاش برنداشته بود،گفت:«نمیشه با اطمینان گفت کسی اینقدراز تو نفرت داشته که چنین نقشهی عجیبی رو طراحی کرده باشه.
مالکوم رز در رمان پاپوش صرفا بر سرگرم شدن خواننده تأکیدمیورزد و چون عوامل و عناصر دیگر را نادیده میگیرد،از ارائهیکامل وجوه داستانی برخی موقعیتها عاجز میماند،مثلا اگر او هنگامرویارویی لوک با یکی از مربیان مدرسهاش به نام«کادمن»تصاویرو توصیفهایی از شرایط روحی و روانی مربی ارائه میداد رمان کنشزاو پرکششتر و ضمنا باورپذیرتر میشد؛زیرا در موقعیتهای مورد نظر،مربی که اساسا بیگناه هم هست در مقابل لوک که قبلا یکی از شاگردانخود او بوده و فقط شانزده سال دارد،به عنوان متهم قرار میگیرد و این یقیناکنشزایی درونی فراوانی به همراه دادن برخی قیاسهای ذهنی و نیز توجه بهبرخی تناقضات و حتی شرایط طنزآمیز را هم الزامی میکند و ضمنا در اصل نوعیکنتراست و تقابل شاگرد و استاد نیز در آن مشهود است؛اما نویسنده با آنکه چندبار آنهارا با هم روبهرو میکند،به راحتی از کنار موضوع میگذر و صرفا اصرار بر پیشبرد خط کلی داستان دارد."