خلاصه ماشینی:
"پرسش دوم به آزادی یوسف مربوط میشود:از پساعترافات زنان مصری و همسر پوطیفار است که یوسف از زندانآزاد میشود؛پس چگونه امکان دارد آزادی او پیشاز بخشهای"د"و"ج"ذکر شود؟استدلال من ایناست که گرچه یوسف درواقع پس از اعترافات زنانآزاد میشود،پادشاه دستور آزادی او را پیش از اعترافات (به تصویر صفحه مراجعه شود)صادر کرده است و اگر یوسف در رهایی از زندان شتاب نمیکند،فقط به این دلیل است که میخواهد اول حقیقت کار زنان مکار رابرملا سازد8.
اما بررسی تطبیقی نشان میدهد که در این موارد13،کاربرد اینواژه به بافت برون-زبانی14آیه محدود ده است15،و حال آنکهدر سورۀ یوسف(ع)،واژه لطیف بهسان واژۀ«غالب»،کاملا سوایبافت برون زبانی بلا فصل خود است و در وسیعترین معنای ممکنبه کار رفته است.
با اینکه یعقوب یقینا صفت سوم،یعنی احسان را نیز دارد،تا آنجاکه به داستان مربوط میشود،یوسف(ع)است که بالاترین میزاناین صفت را از خود نشان میدهد و در این سوره است که صفت«محسن»را بالصراحه یا بالکنایه،فقط به یوسف نسبت میدهد.
اما درحالیکه برادران گمان میکنندمحبت یعقوب به یوسف بیمعناست چون آنانند که«گروهیقویتر»(عصبه)اند و نه یوسف،اما قرآن خاطرنشان میکند حمایتیعقوب از یوسف،براساس شناختی است که او از توانمندیهاییوسف دارد:یعقوب از پیش میداند که در میان همۀ پسرانش فقطیوسف است که شایستگی دارد پس از او،سنت ابراهیمی را ادامهدهد.
چهارم،یوسف در زندان به این صفتممتاز میشود که مردی درستکار است:دو زندانی گواهی میدهندکه یوسف«محسن»است(آیه 36)و هنگامی که آن ساقی بهنزد یوسف بازمیگردد تا تعبیر رویای شاه را از او بخواهد،او را«صدیق»مینامد،که تحت اللفظی به معنای«بسیار راستگو»است،اما درواقع،«صدیق»واژهای موجز است که برای اشاره به مردیبافضیلت به کار میرود26."