چکیده:
رمان نو را نمی توان مکتبی از مکاتب ادبی در شمار آورد، بلکه جریانی ادبی است که بعد از جنگ جهانی دوم در اروپا، به خصوص در فرانسه، رخ نمود. پایه گذار این جریان ادبی را می توان آلن رب گریه دانست. مارگریت دوراس، میشل بوتور و ناتالی ساروت از دیگر نویسندگان این جریان ادبی اند. این جریان ادبی هویت انسان بعد از جنگ را به شیء نزدیک تر می بیند تا به انسان و انسانیت.
خلاصه ماشینی:
"IB} ممکن است در آغاز غیر عادی جلوه کند اگر کسی بخواهد دربارۀ ترجمۀ رمان نو سخن میان آورد،ولی اکنون با شرحی که خواهم داد،با تقسیم بندیی که خواهم کرد،توجه خواهید نمود که واقعا ضرورت دارد در این باره صحبتی بشود.
نوشتههای بعضی از این نویسندگان جنبۀ حسب حال دارد،مثل کلود سیمون،که بعدا مفصل دربارۀ او صحبت خواهم کرد،چون مسألۀ کلود سیمون از نظر ترجمه اساسی است.
کلود سیمون بازبان اصلا کارهای عجیب و غریب میکند ومترجم مرد میخواهد که در ایران پیدا کرده و این جالب است.
ترجمۀ کلود سیمون یک فارسی دانستن معرکه میخواهد و آن وقت تقلید از این آدم، حالا بعد به اینجا هم رمان ختم نشده است.
فقط یک نکته را به شما بگویم:این،هنر زیادی نمیخواهد،اما جاهایی هست که هنرهای خیلی زیادی لازم دارد و آن این است: خدمتتان بگویم:چقدر آثار فارسی داریم که معنی دارد و این جناسها را هم دارد و ما وقتی کارهایی در زبانمان کردهایم که اینها دارند تاتی تاتی میکنند به طرفش و اصلا رویشان نمیشود این تقلید را بکنند و اصلا نمیتوانند،به این آسانیها نیست،شما حتی مثلا این هماهنگیها را،این قافیهها را،جناسهاها را،اینها را میبینید در بعضیها، عظمت شکسپیر معمولا به این است،ولی نه مثل فارسی،شما خواچه عبدالله انصاری دارید.
شما ببینید مسألۀ فرمالیسم همهاش این است،یعنی فرمالیستهای روس آنچه گفتند به عنوان فرم در راه مؤثر کردن محتوی بود،بازی که در نمیآورند،همان مقالۀ معروف شکلفسکی نمیدانم خواندهاید یا نه که میگوید:کارهای کلاسیک آن قدر گفته شده،آن قدر تکرار شده که بچهها در کلاس وقتی میشنوند رهایش میکنند،به آنها اعتنایی نمیکنند،باید طوری بگوییم که مانند گذشته نباشد."