چکیده:
میخاییل باختین از بزرگترین نظریهپردازان در حوزه نقد ادبی به ویژه در زمینه
رمان به شمار میآید.وی با معرفی مفاهیمی همچون منطق مکالمه، چند صدایی و عنصر
کارناوالی در نظریه ادبی خود، توانست از منظری کاملا نو به رمان بنگرد.آراء و عقاید
وی در باب رمان چندآوایی-که از مشخصههای اصلی آن تعدد صداها و آگاهیهای شخصیتها
است-و دیدگاه ویژه او در مورد کارناوال، و عنصر خنده و نیروی زاینده نهفته در این
پدیدهها، ابزارهایی مناسب در اختیار خواننده قرار میدهد، تا وی بتواند به خوانشی
ژرف از این ژانر ادبی دست یابد.با بکارگیری و تکیه بر این مفاهیم است که میتوان از
رمان اولیس اثر جیمز جویس، که به زعم بسیاری، بزرگترین رمان قرن بیستم است، برداشتی
نو را انتظار کشید.کثرت صداها و آگاهیهایی که در این رمان هر یک جهانبینی خاص خود
را ارائه میکنند و همچنین استفاده جویس از تکنیک جریان سیال ذهن و تکگویی درونی،
این اثر را بی گمان در فهرست رمانهای چند آوایی قرار میدهد.بعلاوه، وجود تشابهات
فراوان بین جویس و رابله-که از نظر باختین عناصر کارناوال و خنده رادر ادبیات
جاودان نمود-بررسی حضور این عناصر را در رمان ذاتا کمیک جویس هموارتر میسازد.این
نوشته سهی بر آن دارد که پس از معرفی رمان جویس و نیز تعریف و تشریح آراء و نظریات
باختین، به ردیابی دو مفهوم محوری تفکر وی، یعنی چندآوایی و عنصرکارناوالی در اولیس
بپردازد.
خلاصه ماشینی:
"آراء و عقاید وی در باب رمان چندآوایی-که از مشخصههای اصلی آن تعدد صداها و آگاهیهای شخصیتها است-و دیدگاه ویژه او در مورد کارناوال، و عنصر خنده و نیروی زاینده نهفته در این پدیدهها، ابزارهایی مناسب در اختیار خواننده قرار میدهد، تا وی بتواند به خوانشی ژرف از این ژانر ادبی دست یابد.
کثرت صداها و آگاهیهایی که در این رمان هر یک جهانبینی خاص خود را ارائه میکنند و همچنین استفاده جویس از تکنیک جریان سیال ذهن و تکگویی درونی، این اثر را بی گمان در فهرست رمانهای چند آوایی قرار میدهد.
شاید یکی از این پرسشها، که ذهن نگارنده را نیز به خود مشغول کرده بود، این باشد که اولیس را با کدام رویکرد نقد ادبی میتوان بررسی کرد؟اینجاست که مسأله تازه آغاز میشود، زیرا اولیس کتابی است که تقریبا به تمام رویکردهایی که در طول پنجاه شصت ساله اخیر تحت عنوان نظریه ادبی معاصر گرد آمده، روی خوش نشان میدهد.
از آنجایی که اولیس به ژانر ادبی رمان تعلق دارد، شاید یکی از مناسبترین رهیافتها برای بررسی آن، رویکردی باشد که بر اندیشهها و نظریات میخاییل باختین تمرکز میکند، چرا که باختین از معدود اندیشهگرانی است که این ژانر را در مرکز نظریه ادبی خود قرار دادهاند.
حتی بررسی نه چندان دقیق رمان، حضور صداها و آگاهیهای متعددی را در آن نشان میدهد که هیچ یک تحت انقیاد صدا یا آگاهی راوی یا نویسنده در نیامدهاند، افزون بر این، گونه گونی سبکهای اولیس و استفاده هوشمندانه جویس از تکنیک جریان سیال ذهن، به چند آوایی شدن ان کمک میکند."