خلاصه ماشینی:
"بدینسان،زمینههای تاریخی و اجتماعی همچون عصبیتهای قبیلهای و نیز آشفتگی و نابسامانیهایی که پس از استقلال بر این کشورها سایه افکنده بود،در کنار ساختار اندیشۀ مردمان عرب که سالهای دراز بر پایۀ نظریۀ«تغلب»پرورده شده بود و همچنین ضعف نهادهای مدنی و نبود حاکمیت قانون در این کشورها،سبب شد که برای رهایی از این وضع که کمابیش با«وضع طبیعی»هابز همخوانی داشت،پذیرای شاهان و دیکتاتورهای نظامی و غیر نظامی شوند و حتا آنان را ناجی ملت بخوانند یا پس از چندی،با واگذاری همۀ حقوق خود به فرمانروا،زمینۀ حکومت دیرپای او را فراهم آورند(حکومتهای تسخیری).
3-شبکههای اجتماعی و تکنولوژیهای ارتباطی تازه اگر تا دیروز حکومتهای خودکامه میتوانستند با ایجاد فضای وحشت و اختناق و بستن روزنامهها یا حتا کشتن روزنامهنگاران از پخش اخبار و گفتگو میان شهروندان و آگاه شدن آنان از رویدادها و اندیشههای گوناگون برخلاف آنچه حکومت تبلیغ میکند جلوگیری کنند،یا کارکرد رسانهها به گونهای بود که تنها«اقلیتی»میتوانست یکسویه برای «اکثریت»پیامرسانی کند،امروز در پرتو گسترش تکنولوژیهایی چون اینترنت و شبکههای اجتماعی، امکان ارتباط«همه»با«همه»و گفتگوهای دو سویه و چند سویۀ همزمان فراهم آمده است؛یا به گفتۀ هابرماس،گسترش این تکنولوژیها زمینهساز «عقلانیتی تفاهمی»در جامعه شده است.
دربارۀ ناکامی فرمانروایان عرب در پیاده کردن آموزۀ هابز باید بر دو نکته انگشت گذاشت: نخست اینکه هرچند شهروندان آمادهاند برای گریز از وضع جنگی و ناامنی و آشوب،حقوقی را به فرمانروا واگذار کنند،ولی این واگذاری همۀ حقوق فردی را دربر نمیگیرد،زیرا پارهای از آنها همچون حق دفاع از خود در برابر تهاجم دیگران از جمله فرمانروا یا نیروهای او،واگذار ناشدنی است."