چکیده:
نوشتار حاضر یکی از مباحث نو و مورد نیاز دانش معرفت شناسی در حوزه الهیات جدید و در گستره تمام ادیان الهی به شمار می آید. نگارنده در ترسیم فرآیند کوتاهی که در مجال کنونی به رشته تحریر درآورده است، در صدد تصویر و تحلیل میزان تاثیرات منفی گرایش به شکاکیت و نسبیت در دو حوزه «نسبیت حقیقت» و «نسبیت فهم» بر عنصر گران سنگ شناخت بشر برآمده و با ارائه نمونه ای کوتاه از پاره ای از افکار شکاکان و نسبی گرایان قرن نوزدهم و بیستم، نقش فزاینده نسبیت و شکاکیت پیچیده در شناختی شناسی و در ساختار نظریه «هرمنوتیک فلسفی» را مورد نقد و بررسی قرار می دهد. بر این اساس و از همین رهگذر، ادعای گزاف عده ای که در عصر کنونی در صدد انکار «التزام به شکاکیت و نسبیت» برآمده و خود را از این اتهام مبرا دانسته اند، ابطال کرده و التزام عملی و علمی آنان به شکاکیت و نسبیت پیچیده را اثبات و آشکار می سازیم.
خلاصه ماشینی:
لبۀ تیز انتقاد وی متوجه این نظریۀ وی بود که چرا او تفاوتی میان یک تفسیر ذهنی و تفسیر معتبر جهانشمول نگذاشته(وان،1377،ص 39)؛بلکه زمینۀ ایجاد آن را نیز محو کرده است؟چرا وی به معنای مستقل متن،جدای از عقاید مفسر،توجه نکرده یا عمدا تغافل میکند؟چرا گادامر از پذیرفتن هر معیار برای تشخیص صحیح از غلط ناتوان است؟ ما نیز در نوشتار حاضر،برخی از مبانی هرمنوتیک فلسفی او را اجمالا مورد تحلیل قرار میدهیم و بحث بیشتر در این زمینه را به آثار مستقلی که در همین زمینه نوشته شده است، موکول میکنیم: الف)نقد نخست ما،نقض آموزههای گادامر و همفکران اوست؛اگر بنا باشد براساس رویکرد آنها نسبیت در تمام فهمها و برداشتها راه یابد،چرا در اصول و آموزههای خود آنان همانند«نیت صاحب متن،قرائت تفسیر از متن است»،«متن از مؤلف آن مستقل است»،«واقعۀ فهم،زمانی اتفاق میافتد که توافقی میان مفسر و متن پیدا میشود»،«هر فهمی مسبوق به پیشداوری است»،«عمل فهم بیپایان است»و«هیچ فهمی از دیگری برتر نیست»جاری نشود؟چرا چنین آموزههایی به عنوان جزمی و غیر نسبی تلقی گردند؟ از این جهت،گادامر و همفکران او یا باید بپذیرند که آموزههای خود آنها مبتلا به نسبیت است و براساس این فرض هیچ آموزهای و اصلی را به عنوان جزمی نمیتوانند ارائه دهند،یا باید قبول کنند که برخی از اصول هم هستند که به صورت جزمی و غیر نسبی قلمداد میشوند و در فهم متون،مورد پذیرش مؤلف و مفسر میباشند که این،همان رویکرد اصیل مبناگرایان است و ارتباطی به هرمنوتیک فلسفی ندارد.