چکیده:
در این مقاله، نگارنده بر آن است که احوال، آثار و افکار مسعودبک را به عنوان حلاجی دیگر در تصوف اسلامی مورد بحث و نظر قرار دهد. بدین سبب به معرفی چهار طریقه از مهمترین طرایق صوفیه در شبه قاره پرداخته و مسعودبک را در میان طایفه ی چهارم (چشتیه) در مطالعه آورده، نتیجه میگیرد که معماران کاخ بلند تصوف، ایرانیانی بودند که به قصد گسترش دین مبین اسلام به آن سرزمین مهاجرت نموده و درفش اسلام را در لباس زبان پارسی در شبه قاره برافراشتهاند. سپس مسعودبک را از نگاه تذکرهنگاران نگریسته و افکار صوفیانه او را که سبب قتل وی شده است در ترازوی بررسی نهاده است و در پایان آثار منثور و منظوم وی را معرفی نموده و جایگاه او را در میان مشایخ صوفیه مشخص کرده است.
خلاصه ماشینی:
"اگرچه صوفیان چشتی پیشینه ی بیشتر و کهنتری از فرقههای دیگر دارند؛ اما از آنجا که مسعودبک، با همه ی گمنامی در تاریخ تصوف ایران از کبار مشایخ این طایفه به شمار میآید، نخست به معرفی کوتاه سه فرقه ی دیگر پرداخته آنگاه قلم را در شناساندن فرقه ی چشتیه میگردانیم و در شهادت مسعودبک میگریانیم و او را به عنوان حلاجی دیگر در تصوف اسلامی که طلایهدار نهضت وحدت وجود درقرن هشتم وشاید نیمه ی اول قرن نهم هجری در شبه قاره شناخته شده است، در کارگاه بحث و نظردر تحلیلی پژوهشگرانه در مطالعه آورده و غبار ناآشنایی از چهره ی پرفروغ این عارف وارسته ، حلاج ثانی، میزداییم.
شاید یکی از عوامل، همین محیط مساعد بوده است که این طریقه توانست در تمام کشورهای مسلمان نشین، از جمله در هند و پاکستان و ایران (در کردستان) و عراق گسترش یابد (دانشنامه ایران و اسلام، 1360: 1275 و 1276) و نیز (سید قاسم محمود، شاهکار اسلامی انسائیکلوپیدیا، ج1 : 554) و در شبه قاره به همت خواجه محمد باقی بالله (متوفی به سال 1012 ه ق) رونق افزا شود.
احمدعلی خیرآبادی که کتاب قصر عارفان را در حالات پیران قادری، سهرودردی، نقشبندی وچشتی در سال 1291 قمری نوشته میگوید از جمله مریدان نظامالدین اولیا پس از شیخ نصیرالدین چراغ دهلوی، از مولانا شهابالدین امام و شیخ رکنالدین مرید و فرزند وی نام توان برد و مینویسد خواجه مسعودبک صاحب مرآه العارفین مرید وی بوده است و میافزاید که مسعودبک را با خاندان فیروزشاهی خویشاوندی است (خیرآبادی، 1965: 397)."