چکیده:
از دانشمند عزیز صاحبدلی که مرا به نوشتن این مقاله تشویق کرد، بسیار متشکرم؛ زیرا این دعوت و تشویق نه فقط موجب شد که بعد از مدت ها دوباره زمانی - هر چند کوتاه - به مطالعه در نهج البلاغه بپردازم و جان و دل را از عطر و نشاط آن معطر سازم، بلکه مرا برانگیخت که به بعضی شروح نهج البلاغه و کتاب هایی که درباره علی7 و کلمات و سخنان او نوشته اند، رجوع کنم. درباره این بزرگ، بسیار نوشته اند و البته صاحبان این نوشته ها همگی صاحب نظر و محقق نبوده اند. مردی که صاحب ولایت عظما است، هرکس به او اندکی نزدیک شود، از بزرگیش دچار هیبت می شود و در دل نسبت به او احترام و محبت حس می کند. طبیعی است که ذکر جمیلش در افواه همه باشد و هرکس میل کند که چیزی راجع به او بگوید یا بنویسد. به این جهت در مورد حضرت علی7 بسیار سخن ها گفته شده و در مجموعه این گفته ها همه گونه سخن از سنجیده ترین و سزاوارترین سخن ها تا حرف های معمولی و سطحی می توان یافت و این از یک جهت شادی بخش و ستایش انگیز است، و از سوی دیگر تاسف آور و مایه دریغ. اگر بعضی از این نویسندگان حسن نیت و قصد اظهار ارادت نداشتند، می توانستیم آنان و ناشران نوشته ها و گفته هایشان را ملامت کنیم که چرا لا اقل درنیافته اند و نگفته اند که قصد اظهار ارادت داشته و ران ملخ به حضرت سلیمان پیشکش می کنند. آیا نوشته من نیز یکی از آنها است؟ امیدوارم که این وجیزه ناچیز در بارگاه فضل و کرمش نامقبول نیفتد. نکته ای که باید ذکر شود این است که مضمون این نوشته در آثار متقدمان ظهور تفصیلی ندارد و اگر مطرح شده بر کنار از بعضی سوء تفاهم ها نبوده است و به این جهت نتوانسته ام چنانکه رسم است به تتبع و رعایت رسوم و شرایط آن بپردازم و به این جهت توقع دارم که این یادداشت را با ملاک های روش تتبع نسنجند که بر شرمساریم افزوده می شود. نوشته من در حقیقت نه تتبع است، نه گزارش؛ بلکه جست وجویی است از روی دلبستگی و وسواس برای درک نگاه تاریخی نهج البلاغه و مخصوصا متضمن درخواستی است از فرمانروای ملک سخن و راهگشای طریق هدایت که نویسنده این سطور را راهی به درک معنای دشوار تاریخ در نهج البلاغه بنماید و او را از زمره محرومان بیرون آورد. در مطالعه نهج البلاغه متن عربی را با چهار و گاهی پنج ترجمه از ترجمه های متاخر پیش رو داشته ام؛ اما در نقل مطالب بیش تر از ترجمه استاد دکتر سید جعفر شهیدی استفاده کرده ام
خلاصه ماشینی:
"» (7) در جهان اسلام نیز برخی از متفکران بزرگ مانند فارابی و ابنسینا در شمار معتقدان به تفسیر «غایت غالب» به حساب آمدهاند؛ زیرا از دیدگاه آنان، سعادت فقط در اتصال به عقل فعال و استغراق در شهود عالم ملکوت است و هر چیز دیگری تنها در صورت کمک به این حالت، درشمار مطلوبهای آدمی قرار میگیرد و هرگز تاب همارزی با آن را ندارد.
شاید بتوان دیدگاه امام علی علیهالسلام را درباره سعادت، نوعی تفسیر غایت جامع دانست؛ زیرا از دیدگاه امام، سعادت دارای مؤلفههای متفاوت و مختلفی است که دارای ارزش استقلالی است؛ بهطوری که فقدان هریک از این مؤلفهها به سعادت آدمی آسیب میرساند.
آنچه درباره سهم خیرات بیرونی، مانند ثروت و شهرت نیک، در سعادت انسان گفته آمد، بر گرفته از ظاهر اسناد سعادت به این امور در روایات است؛ ولی ممکن است تحلیلهای دیگری نیز باشد که مثلا اسناد سعادت را به این قبیل امور مقید به قیدی بداند.
2. از میان مؤلفههای مختلف سعادت، خیرات بیرونی چندان در اختیار خود انسان نیست و به تعبیر زیبای امام علی علیهالسلام بر حسب اتفاق فراهم میآید: الدنیا بالاتفاق و الاخرة بالاستحقاق؛ (60) «دنیا برحسب اتفاق فراهم میآید، ولی آخرت بر اساس استحقاق آدمی است.
اما یک نکته را نباید فراموش کرد: در کلام امام علی علیهالسلام تأکید فراوانی بر نقش عنصر غیبی در سعادت انسان شده است."