خلاصه ماشینی:
"-حال امروزت با آنروز یکسان است که در صحنه صفین برای تشجیع سربازان میگفتی: «ای سرباز!شمشیر آبدار از نیام برکش!ترس و بزدلی بخود راه مده،اسب تندرو و چابکت را زین کن،دامن همت بکمر زن،اندیشه فرار را از مغزت بیرون نما،بندای امام پاسخ گوی، و تحت لوای برافراشته و پرافتخار او جانبازی کن،دشمن را با شمشیر آبدار فراری ده،گوشت بفرمان امام و پیشوای بر حق باشد،بسخنان یاوه دیگران گوش مده،افسوس که من زنم، ایکاش مرد بودم و میتوانستم در جبهه جنک شرکت کنم،آری من زنم و امام(ع) اجازه جهاد بمن نداده است وگرنه بشما میگفتم چگونه بایستی با لشگر کفر و ظلم ستیزه کرد -دختر صفوان!بخاطر داری آنروز را که این اشعار را میسرودی و لشگریان علی را بمبارزه با من دعوت میکردی؟امروزت با آنروز یکسان است؟ -بلی اینطور که میگوئی بودم ولی در هرحال با تقدیر پروردگار نمیتوان جنگید، گذشتهها گذشته است و تذکر آن خاطرهای تلخ،ملالآور!"