خلاصه ماشینی:
"چو در شخص مردم سه آمد نفوس سه پیرایه کردم بر این نو عروس نهادم نهاد سخن بر سه قسم روان است شعر و حکایت چو جسم ز هر قسمی آمد کتابی پدید در خانهء بخردی را کلید که آن خانه زین گفتهء آبدار شود رشک مینو و خرم بهار کتاب نخستین ز کار عرب پدید آمده نکتههای عجب به«اسلامی»آن را لقب آمده چو اسلام از اهل عرب آمده کتاب دوم شرح حال عجم در او گشته پیدا ز بیش و زکم به«حکامی»آن را نهادم به نام چو بر حکم دین آن دول شد تمام کتاب سؤم آمده از مغول فروزنده چون از چمن برگ گل به«سلطانی»آمد از مغول چو دارد به«سلطان دین»انتساب و نیز در خاتمت کتاب ظفرنامه طی ابیاتی مضامین یاد شده را بدین نحو بیان داشته است: کنون زین سخن داستانی نماند که طبعم نه بر وی درر برفشاند چو سالم درآمد به حد چهل خرد گشته شاهنشه ملک دل به تاریخ پیشین فزودم هوا که بد ساز آن سربهسر بینوا ز عهد نبی تا بدین روزگار نبد هیچ تاریخ نظم آشکار مرا آرزو کرد کاندر سخن بپیوندم آن داستان کهن و لیکن به دل گفتم از طبع من همانا نیاید نکو این سخن ز مرد علم پیشه این گفتوگو نیاید،مجو اینچنین جستوجو بکوشیدم از عون پروردگار بگفتم چنین نامهء نامدار(2741) کشیدم در این پانزده سال رنج بگفتم سخن پانزده بار پنج عرب بیست و پنج و عجم بیست هزار مغول سی هزار آمد اندر شمار صد و شصت بیتش ز گفت کسان به تضمین سخن آمد اندر میان ز هجری شده هفصد و سی پنج بر از رنج این نامهام بود گنج ز اسکندری از هزار این زمان چل و چار و سیصد فزون سالیان ز شه یزدگردی دو بر هفتصد فزون گشته،شد رهنمایم خرد کتاب ظفرنامه کردم تمام ز ما بر پیامبر درود و سلام شیوهء مختار در تصحیح متن ظفرنامه روش کار ما در تصحیح،مبتنی است بر شیوهء تصحیح متونی که نسخهء منحصر به فرد دارند."